کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
و رفت با پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
ابر و باد
فرهنگ فارسی معین
(اَ رُ) (اِمر.) 1 - نوعی کاغذ که به شکل خاصی رنگ آمیزی می شود و برای زمینة خوشنویسی در خط مورد استفاده قرار می گیرد. 2 - نوعی موزاییک خاص دورة قاجار که به رنگ سفید و آبی ساخته می شد.
-
آب و گل
فرهنگ فارسی معین
(بُ گِ) (اِمر.) 1 - بنا، ساختمان . 2 - زمین ، ملک . ؛ از ~ درآمدن کنایه از: به سن رشد و بلوغ رسیدن .
-
آب و هوا
فرهنگ فارسی معین
(بُ هَ) [ فا - ع . ] (اِمر.) مجموع آثار جوّی اعم از سرماو گرما در یک شهر یا ناحیه .
-
آخ و اوخ
فرهنگ فارسی معین
(خُ) (اِمر.) کلمه ای است حاکی از نالة بیمار و مانند آن .
-
آس و پاس
فرهنگ فارسی معین
(سُ) (ص .) (عا.) لات و لوت ، مفلس ، بینوا.
-
آسمان و ریسمان
فرهنگ فارسی معین
( ~ُ ) (اِمر.) حرف های بی سر و ته ، سخن های بی فایده .
-
آش و لاش شدن
فرهنگ فارسی معین
(شُ شُ دَ) (مص ل .) 1 - از هم پاشیدن . 2 - عفونی شدن زخم .
-
اسم و رسم دار
فرهنگ فارسی معین
(اِ مُ رَ) (ص مر.) کنایه از: سرشناس ، معروف .
-
اخ و تخ کردن
فرهنگ فارسی معین
(اَ خُ تَ خ . کَ دَ) (مص ل .) (عا.) عدم رضایت نشان دادن ، اکراه نمودن .
-
اخم و تخم
فرهنگ فارسی معین
(اَ مُ تَ) (اِمص .) (عا.) ترشرویی ، بدخُلقی .
-
اهلاً و سهلاً
فرهنگ فارسی معین
(اَ لَ نْ وَ سَ لَ نْ) [ ع . ] (شب جم .) مرحبا، خوش آمدید (به عنوان تعارف هنگام ملاقات ).
-
اهن و تلپ
فرهنگ فارسی معین
(اِ یا اُ هُ نُّ تُ لُ) (اِ.) (عا.) هارت و پورت ، دبدبه و کبکبة بی اصل .
-
بااصل و نسب
فرهنگ فارسی معین
(اَ لُ نَ سَ) [ فا - ع . ] (ص مر.) اصیل ، خانواده دار، نجیب ، بااصالت . مق . بی اصل و نسب .
-
انالله و اناالیه راجعون
فرهنگ فارسی معین
(اِ نّ لِ لا وَ اِ نّ اِ لَ هِ. جِ) [ ع . ] (شب جم .) همه از خداییم و به سوی او بازمی گردیم . (هنگام وارد شدن مصیبت ، شنیدن خبر مرگ ، دیدن جنازه و مانند آن بر زبان می آورند).
-
افت و خیز
فرهنگ فارسی معین
(اُ تُ) (اِمر.) افتادن و برخاستن ، به آهستگی رفتن و شتافتن .