کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ولی سیراب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
ولی نعمت
فرهنگ فارسی معین
(وَ. نِ مَ) [ ع . ] (ص مر.) آن که بر کسی حق نعمت دارد.
-
ولی کردن ( ((. کَ دَ)
فرهنگ فارسی معین
[ ع - فا. ] (مص .) 1 - ولی قرار دادن . 2 - جانشین کردن . 3 - کسی را به میزبانی و پرداخت مخارج عیش و عشرت راضی کردن .
-
جستوجو در متن
-
تسقیه
فرهنگ فارسی معین
(تَ یِ) [ ع . تسقیة ] (مص م .) آب دادن ، سیراب کردن .
-
ریان
فرهنگ فارسی معین
(رَ یّ) [ ع . ] (ص .) 1 - سیراب . 2 - تر و تازه ، شاداب .
-
سیراب
فرهنگ فارسی معین
(ص مر.) پُر آب ، سیر شده از آب ، طراوت و آبداری .
-
لعل سیراب
فرهنگ فارسی معین
( ~ ) [ معر - فا. ] (اِ. ص .) لعل آبدار، لعل خوش رنگ .
-
ترویه
فرهنگ فارسی معین
(تَ یِ) [ ع . ترویة ] (مص م .) سیراب کردن ، آب برای سفر برداشتن .
-
ارواء
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) (اِ.) [ ع . ] (مص م .)1 - سیراب کردن . 2 - روان کردن . 3 - به روایت شعر داشتن .
-
دیم
فرهنگ فارسی معین
(دِ) [ ع . دیمة ] (ص .) زراعتی که آن را آبیاری نکنند بلکه با آب باران سیراب شود.
-
نقوع
فرهنگ فارسی معین
(نَ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) سیراب شدن . 2 - (اِ.) آنچه در آب بخیسانند به منظور استفادة دارویی از آن .