کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وقت تلفشده 1 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
مالیده
فرهنگ فارسی معین
(دِ) (ص مف .) 1 - تنبیه شده ، مالش داده شده . 2 - (عا.) تلف شده ، از بین رفته . 3 - مرتب شده .
-
نفله
فرهنگ فارسی معین
(نِ لِ) (ص .) هدر رفته ، تلف شده ، ضایع و خراب .
-
ضایعه
فرهنگ فارسی معین
(یِ عَ یا عِ) [ ع . ضایعة ] (اِفا.) مؤنث ضایع . 1 - از دست رفته ، تلف شده . 2 - تباه شده ، فاسد.
-
تلف
فرهنگ فارسی معین
(تَ لَ) [ ع . ] (مص ل .) هلاک شدن ، نابود شدن .
-
پراگنده
فرهنگ فارسی معین
(پَ گَ دِ) (ص مف .) 1 - غمگین ، پریشان . 2 - تلف شده . 3 - گوناگون ، متفرق . 4 - شیفته ، شوریده . 5 - مشهور، معروف .
-
یللی
فرهنگ فارسی معین
(یَ لَ) (اِ.) (عا.) 1 - وقت تلف کردن ، عمر را به بطالت گذراندن . 2 - بیکارگی و تنبلی و تن آسانی کردن .
-
دیگ جوش
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) نوعی آش کم بها که فقیران و معمولاً درویشان خانقاه خورند. ؛ ~ هم زدن کنایه از: وقت تلف کردن .
-
اتلاف
فرهنگ فارسی معین
( اِ) [ ع . ] 1 - (مص م .) تلف کردن ، نابود کردن . 2 - (مص ل .) هلاک یافتن . ؛ ~ وقت بیهوده وقت را صرف کردن ، به کارهای ناسودمند پرداختن و از وقت بهره نگرفتن .
-
بر باد رفتن
فرهنگ فارسی معین
( ~. رَ تَ) (مص ل .) تلف شدن ، ضایع گشتن .
-
ضیاع
فرهنگ فارسی معین
(ضَ) [ ع . ] (مص ل .) تباه شدن ، تلف گردیدن .
-
متلف
فرهنگ فارسی معین
(مُ لِ) [ ع . ] (اِفا.) تلف کننده ، تباه کننده ؛ ج . متلفین .
-
بر باد دادن
فرهنگ فارسی معین
( ~. دَ) (مص م .) 1 - از دست دادن . 2 - تلف کردن . 3 - نابود ساختن .
-
ضایع
فرهنگ فارسی معین
(یِ) [ ع . ضائع ] (اِفا.) 1 - تباه ، تلف . 2 - بی فایده ، بی ثمر. 3 - مهمل ، بیکار.
-
تلف کردن
فرهنگ فارسی معین
(تَ لَ. کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص م .) 1 - به هدر دادن . 2 - نابود کردن .
-
خطر
فرهنگ فارسی معین
(خَ طَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - آنچه مایه هلاکت باشد. 2 - بیم تلف شدن . 3 - ارزش ، شرف . ج . اخطار.