کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وفادار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
وفادار
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع - فا. ] (ص فا.) کسی که در دوستی ، زناشویی یا خدمت به مردم صادق باشد.
-
جستوجو در متن
-
زینهاردار
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص فا.) وفادار، پای بند به عهد و پیمان .
-
نمک شناس
فرهنگ فارسی معین
( ~. ش ) (ص فا.) سپاس گزار، وفادار.
-
شووینیسم
فرهنگ فارسی معین
(شُ وِ) [ فر . ] (اِمص .) قوم پرستی افراطی . این عنوان از نام نیکولا شوون یکی از سربازان بسیار وفادار ناپلئون گرفته شده است .
-
یکه شناس
فرهنگ فارسی معین
(یِ یا یِ کِّ. ش ) (ص مر.) (عا.) آدم وفادار، کسی که وقتی چشمش تو روی کسی باز شد دیگر دست از او بر نمی دارد.
-
پابند
فرهنگ فارسی معین
(بَ) 1 - (اِمر.) بندی برای بستن پای مجرمان . 2 - عقال ، آنچه که با آن پای حیوان را ببندند. 3 - (ص مر.) گرفتار، اسیر. 4 - شیفته ، مفتون . 5 - متعهد، وفادار.