کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وصی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
وصی
فرهنگ فارسی معین
(وَ یّ) [ ع . ] (ص .)کسی که وصیت کننده او را مأمور اجرای وصیت خود کند.
-
واژههای همآوا
-
وثی
فرهنگ فارسی معین
(وَ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - لغزش یافتن و برآمدن استخوان از موضع خود بدون برآمدن تمامی آن . 2 - معیوب شدن دست بی آنکه استخوان بشکند.
-
جستوجو در متن
-
اوصیاء
فرهنگ فارسی معین
(اَ یا اُ) [ ع . ] (اِ.) جِ وصی ؛ وکیل ها.
-
وصیت
فرهنگ فارسی معین
(وَ یَّ) [ ع . وصیة ] (اِ.) 1 - اندرز، نصیحت . 2 - سفارشی که شخص پیش از مردن به وَصیُ خود می کند تا بعد از مرگش انجام شود.
-
وصیت نامه
فرهنگ فارسی معین
( ~. م یا مَ) [ ع - فا. ] (اِمر.) 1 - اندرزنامه . 2 - ورقه ای دال بر سفارش هایی که شخصی به وصی خود کند که پس از مرگش اعمال منظور را انجام دهد و اموال او را طبق دستور وی تقسیم نماید یا به مصرف رساند.