کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وسمة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
وسمه
فرهنگ فارسی معین
(وَ مِ) [ ع . وسمة ] (اِ.) گیاهی است با برگ هایی شبیه برگ مورúد که پس از رسیدن سیاه می شود و از آن برای رنگ کردن ابرو استفاده می کردند.
-
وسمه بستن
فرهنگ فارسی معین
( ~. بَ تَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) مالیدن وسمه بر ابرو.
-
وسمه جوش
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع - فا. ] (اِ.) ظرفی که وسمه را در آن می جوشانند.
-
واژههای همآوا
-
وصمت
فرهنگ فارسی معین
(وَ مَ) [ ع . وصمة ] (اِ.) 1 - ننگ ، عار. 2 - عیب ، نقص .
-
جستوجو در متن
-
بسمه
فرهنگ فارسی معین
(بَ مِ) (اِ.) نک وسمه .
-
توسم
فرهنگ فارسی معین
(تَ وَ سُّ) [ ع . ] (مص م .) 1 - به فراست دریافتن . 2 - وسمه کشیدن .
-
هرهفت
فرهنگ فارسی معین
(هَ هَ) (اِ.) نام لوازم آرایش زنان در قدیم که عبارت بود از: سرخاب ، سفیدآب ، حنا، وسمه ، سرمه ، زرک ، غالیه .
-
کتم
فرهنگ فارسی معین
(کَ) [ ع . ] 1 - (مص م .) پنهان کردن ، پوشاندن . 2 - (اِمص .) پوشیدگی ، اختفا. 3 - (اِ.) وسمه . 4 - شمشاد.