کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وسایل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
وسایل
فرهنگ فارسی معین
(وَ یِ) [ ع . ] جِ وسیله ؛ اسباب ، لوازم .
-
جستوجو در متن
-
ساخته کاچار
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (ص مر.) با اسباب و وسایل .
-
کاچال
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) ضروریات ، وسایل خانه از هر چیز.
-
آلات
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] ( اِ.) جِ آلت ؛ وسایل .
-
ابزارآلات
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ فا - ع . ] (اِمر.) مجموعة ابزارها و وسایل کار.
-
ببرگ
فرهنگ فارسی معین
(بِ بَ) (ص .) مهیّا، فراهم بودن وسایل زندگی .
-
پاخورشی
فرهنگ فارسی معین
(خُ رِ) وسایل لازم برای پخت خورش .
-
پارک
فرهنگ فارسی معین
[ انگ . ] ( اِ.) توقف اتومبیل ها و دیگر وسایل نقلیه .
-
ساختگی کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~. کَ دَ) (مص ل .) تهیة لوازم و وسایل .
-
پارکینگ
فرهنگ فارسی معین
[ انگ . ] (اِ.) محل توقف وسایل نقلیة موتوری ، توقفگاه .
-
تاب و توش
فرهنگ فارسی معین
(بُ) (اِمر.) 1 - تاب و توان . 2 - وسایل زندگی ، اسباب معیشت .
-
تایر
فرهنگ فارسی معین
(یِ) [ انگ . ] (اِ.) = طایر: لاستیک رویی چرخ وسایل نقلیه .
-
راننده
فرهنگ فارسی معین
(نَ دِ) (ص فا.) آن که وسایل نقلیه را می راند، شوفر.
-
وسیله
فرهنگ فارسی معین
(وَ لِ) [ ع . وسیلة ] (اِ.) سبب ، دستآویز. ج . وسایل .