کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ورم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ورم
فرهنگ فارسی معین
(وَ رَ) [ ع . ] (اِ.) باد، برآمدگی در بدن بر اثر ضربه یا بیماری .
-
جستوجو در متن
-
باد آوردن
فرهنگ فارسی معین
(وَ دَ) (مص ل .) ورم کردن .
-
پندام
فرهنگ فارسی معین
(پَ) (اِ.) آماس ، ورم .
-
قر
فرهنگ فارسی معین
(قُ) (ص .) کسی که ورم بیضه دارد.
-
فنج
فرهنگ فارسی معین
(فَ یا فُ نْ) 1 - (ص .) کسی که بیماری ورم بیضه دارد. 2 - فتق ، ورم بیضه .
-
کولیت
فرهنگ فارسی معین
(کُ) [ فر. ] (اِ.) ورم مخاط رودة فراخ که معمولاً با عوارض دفع بلغم و خون و چرک همراه است ، ورم قولون .
-
آماسیدن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (مص ل .) باد کردن ، ورم کردن .
-
پاغر
فرهنگ فارسی معین
(غُ) (اِمر.) واریس ، ورم پا.
-
سام
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - بیماری . 2 - ورم .
-
آماس
فرهنگ فارسی معین
( اِ.) = آماز: ورم ، برآمدگی ، آماده و آماز نیز گویند.
-
انتفاخ
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] (مص ل .) ورم کردن . نفخ کردن .
-
لارنژیت
فرهنگ فارسی معین
(رَ) [ فر. ] (اِ.) ورم و التهاب حنجره .
-
متورم
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ وَ رِّ) [ ع . ] (اِفا.) آماسیده ، ورم کرده .
-
آبسه
فرهنگ فارسی معین
(س ِ) [ فر. ] (اِ.) ورم عفونی در لثه یا هر نقطه ای از بدن ، دمل .