کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وجه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
وجه
فرهنگ فارسی معین
(وَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - روی ، چهره . 2 - طریقه ، جهت . 3 - پول . ج . وجوه . 4 - ذات ، شخص . 5 - قصد، نیت . 6 - دلیل ، سبب . ؛ ~ ضمان پول (یا مالی ) که برای ضمانت می سپارند. ؛~ ِ مصالحه آن چه برای برقراری صلح میان دو طرف مورد معامله قرار می گیرد.
-
واژههای مشابه
-
هیچ وجه
فرهنگ فارسی معین
(ق مر.) هیچ طور، هیچ گونه .
-
جستوجو در متن
-
پله
فرهنگ فارسی معین
(پَ) (اِ.) پول ، وجه .
-
آن گونه
فرهنگ فارسی معین
(نِ) (ق مر.) آن سان ، آن وجه .
-
ذووجهین
فرهنگ فارسی معین
(وَ هَ یا هِ) [ ع . ] (ص مر.) دارای دو وجه یا معنی .
-
شیرین کاشتن
فرهنگ فارسی معین
(تَ) (مص ل .) (عا.) کاری را به بهترین وجه انجام دادن .
-
ابداً
فرهنگ فارسی معین
(اَ بَ دَ نْ) [ ع . ] (ق .) 1 - هرگز، هیچ وقت . 2 - به هیچ روی ، به هیچ وجه .
-
سرشکن
فرهنگ فارسی معین
( ~. ش کَ) (ص فا.) (عا.) تقسیم وجه یا جنسی میان گروهی .
-
نیم پول
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) واحد وجه و مسکوکی در ایران (عهد قاجاریه ) و آن نصف یک پول و دو برابر یک جندک بود.
-
متوازی
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - برابر یکدیگر. 2 - دو خط برابر با هم که هرچه امتداد داده شوند به هم نرسند، موازی . ؛ ~الاضلاع چهار ضلعی ای که اضلاع آن دو به دو با هم موازیند. ؛ ~السطوح فضایی که دارای شش وجه است و هر دو وجه رو به رو متساوی و موازیند.
-
آبونمان
فرهنگ فارسی معین
(بُ نِ) [ فر. ] ( اِ.)وجه اشتراک روزنامه ، مجله ، برق ، تلفن و غیره ، حق اشتراک (فره ).
-
باج سبیل
فرهنگ فارسی معین
(جِ س ِ) (اِمر.)با زور و قلدری و به ناحق پول و وجه یا جنس و امثال آن از کسی گرفتن و آن غالباً با «گرفتن » و «دادن » استعمال شود.
-
تن بها
فرهنگ فارسی معین
(تَ. بَ) (اِمر.) پولی که کسی برای آزاد شدن کسی دیگر از زندان در صندوق دادگستری گذارد؛ وجه الکفاله .