کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واقع شونده در شب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
نسر واقع
فرهنگ فارسی معین
( ~. قِ) [ ع . ] (اِمر.)یکی از ستاره های قدر اول صورت فلکی چنگ رومی (شلیاق ) .
-
واقع گرایی
فرهنگ فارسی معین
( ~. گَ) [ ع - فا. ] (اِمص .) 1 - گرایش و توجه به واقعیت ها و پرهیز از خیال بافی . 2 - وفاداری به طبیعت یا زندگی واقعی و بیان دقیق آن بدون خیال پردازی . نک رئالیسم .
-
جستوجو در متن
-
غاسق
فرهنگ فارسی معین
(س ) [ ع . ] 1 - (اِفا.) تاریک شونده . 2 - (اِ.)ماه . 3 - شب تاریک .
-
تهجد
فرهنگ فارسی معین
(تَ هَ جُّ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - خوابیدن در شب ، بیدار شدن در شب ، شب زنده داری . 2 - نماز شب .
-
متتالی
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ) [ ع . ] (اِفا.) در پی یکدیگر شونده .
-
مقترن
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ رِ) [ ع . ] 1 - (اِفا.)یار شونده ، قرین - شونده . 2 - (ص .) دوست ، رفیق . 3 - نزدیک . 4 - در نجوم ستاره ای که به ستارة دیگر نزدیک شود.
-
شب تاب
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (ص فا.) 1 - آن چه که در شب بدرخشد. 2 - شب چراغ . 3 - ماه ، قمر. 4 - کرم شب تاب .
-
منطوی
فرهنگ فارسی معین
(مُ طَ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - درپیچیده شونده ، ن وردیده . 2 - در فارسی : حاوی ، مشتمل .
-
متحرز
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ حَ رِّ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - در پناه شونده . 2 - خویشتن دار. ج . متحرزین .
-
شب کلاه
فرهنگ فارسی معین
( ~ . کُ) (اِمر.) کلاهی که در شب یا در موقع خواب به سر گذارند.
-
شب تاز
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِمص .) تاخت ناگهانی در شب ، شبیخون .
-
متوغل
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ وَ غِّ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - نیک مشغول شونده در کاری . 2 - دور رونده در شهرها؛ ج . متوغلین .
-
بیتوته
فرهنگ فارسی معین
(بَ تَ یا بِ تِ) [ ع . بیتوتة ] 1 - (مص ل .) شب ماندن در جایی . 2 - شب زنده - داری . 3 - (اِمص .) شب ماندگی .
-
شب
فرهنگ فارسی معین
(شَ بّ) [ ع . ] (اِ.) نوعی از زاج که بیشتر در یمن به دست آید؛ شب یمانی ، زاج سفید.