کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واقع در ارتفاع زیاد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
نسر واقع
فرهنگ فارسی معین
( ~. قِ) [ ع . ] (اِمر.)یکی از ستاره های قدر اول صورت فلکی چنگ رومی (شلیاق ) .
-
واقع گرایی
فرهنگ فارسی معین
( ~. گَ) [ ع - فا. ] (اِمص .) 1 - گرایش و توجه به واقعیت ها و پرهیز از خیال بافی . 2 - وفاداری به طبیعت یا زندگی واقعی و بیان دقیق آن بدون خیال پردازی . نک رئالیسم .
-
جستوجو در متن
-
شوغ
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) پینه و آبله ای که در کف دست به علت کار زیاد و در کف پا به علت زیاد راه رفتن به وجود می آید.
-
پشمالو
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص .) دارای موهای زیاد در صورت و بدن .
-
بادربا
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (اِمر.) 1 - نانخورش . 2 - جایی که در آن نانخورش زیاد باشد.
-
پیرچشمی
فرهنگ فارسی معین
(چَ) (حامص .) عارضه ای که در نتیجة کار زیاد یا پیری در چشم ظاهر می گردد.
-
دکل
فرهنگ فارسی معین
(دَ کَ) (اِ.) 1 - تیر بلندی در عرشة کشتی که بادبان را بر آن نصب کنند. 2 - تیر بلند فلزی یا چوبی برای نگه داشتن چیزی در ارتفاع .
-
افزون
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) 1 - (ق .) بیش ، زیاد، بسیار. 2 - در ترکیب با واژه های دیگر معنای افزاینده می دهد.
-
تأنق
فرهنگ فارسی معین
(تَ أَ نُّ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - دقت زیاد در کاری . 2 - از روی حکمت کاری را انجام دادن .
-
پوست کلفت
فرهنگ فارسی معین
(کُ لُ) (ص مر.) 1 - کنایه از: آدم بی غیرت . 2 - کسی که در سختی ها تحملش زیاد است .
-
سراب
فرهنگ فارسی معین
(سَ) [ ع . ] (اِ.) زمین صاف و هموار که در اثر گرمای زیاد، از فاصلة دور به نظر آب می نماید.
-
عرق جوش
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ ع - فا. ] (اِمر.) جوش های ریزی که در اثر عرق زیاد روی پوست ایجاد می شود.
-
غوغا
فرهنگ فارسی معین
(غُ) [ ع . غوغاء ] (اِ.) 1 - مردم بسیار و درهم آمیخته . 2 - در فارسی به معنی جار و جنجال زیاد و فغان .
-
کلی
فرهنگ فارسی معین
(کُ لّ یّ) [ ع . ] (ص نسب .) 1 - منسوب به کل ، هر چیز که عمومیت داشته باشد، عمومی . 2 - در فارسی : عمده ، زیاد.