کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وادار کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
وادار کردن
فرهنگ فارسی معین
(کَ دَ) (مص م .) 1 - تحریک کردن ، برانگیختن . 2 - مجبور کردن .
-
جستوجو در متن
-
واداشتن
فرهنگ فارسی معین
(تَ) (مص م .) گماشتن ، وادار کردن .
-
گریاندن
فرهنگ فارسی معین
(گِ دَ) (مص م .) وادار به گریه کردن ، به گریه انداختن .
-
الزام
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] (مص م .)1 - وادار کردن ، به عهدة کسی قرار دادن .2 - لازم گردانیدن ، واجب کردن .
-
تلقین
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - فهماندن . 2 - کسی را وادار به گفتن کلامی کردن .
-
هسبند کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~. کَ دَ) (مص م .) (عا.) کسی را در فشار گذاشتن و با اصرار و ابرام و خواهش و تمنا به کاری وادار کردن .
-
شنوانیدن
فرهنگ فارسی معین
(شَ نَ دَ) (مص م .) 1 - به گوش رسانیدن . 2 - وادار به شنیدن کردن .
-
داشتن
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ په . ] (مص م .) 1 - دارا بودن . 2 - نگاه داشتن . 3 - به شمار آوردن ، گرفتن . 4 - پنداشتن . 5 - طول کشیدن . 6 - مشغول بودن . 7 - وادار کردن .