کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وابسته به کتاب مقدس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
اوپانیشاد
فرهنگ فارسی معین
(اُ نِ) (اِ.) از کتاب های مقدس هندوییزم که شامل رساله های فلسفی و دینی به زبان سانسکریت می باشد.
-
تورات
فرهنگ فارسی معین
(تُ) [ ع . توراة ] (اِ.) 1 - به معنی اخص ، به اسفار خمسة عهد عتیق (تکوین ، خروج ، احبار، عدد و تثنیه )، انبیا (ابراهیم ، اسحاق ، یعقوب و ایام بنی اسراییل در برسینا) و توصیه های موسوی در اخلاق و شرایع اطلاق می شود. 2 - همة کتاب مقدس را به خطا تورات نا...
-
کتاب نامه
فرهنگ فارسی معین
( ~ . مِ) (اِمر.) فهرستی از کتاب های متعلق به یک نویسنده یا کتابخانه یا مربوط به یک موضوع همراه با اطلاعاتی دربارة تاریخ تألیف و چاپ کتاب و ناشر، کتاب شناسی .
-
زیارت
فرهنگ فارسی معین
(رَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - دیدار کردن . 2 - رفتن به مکان مقدس .
-
قدسی مآب
فرهنگ فارسی معین
(قُ مَ) [ ازع . ] (ص مر.) آن که مقدس است (در احترام به روحانیان به کار می رود).
-
مشهدی
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (ص نسب .) منسوب به مشهد. 1 - مردم مشهد. 2 - کسی که به زیارت مشهد مقدس رفته .
-
تبویب
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) باب باب کردن کتاب و نوشته ، تقسیم کردن کتاب به فصول .
-
مجاور
فرهنگ فارسی معین
(مُ وِ) [ ع . ] (اِفا.) همسایه ، همجوار، در کنار دیگری ، کسی که به قصد ثواب در کنار یک بنای مقدس اقامت می کند.
-
خشکه مقدس
فرهنگ فارسی معین
( ~. مُ قَُ دَ) [ فا - ع . ] (ص .) ویژگی آن که در انجام امور مذهبی به ظواهر توجه دارد نه به باطن یا در ظواهر امور دینی سخت گیر است .
-
وزیری
فرهنگ فارسی معین
(وَ) [ ع - فا. ] 1 - (ص نسب ) منسوب به وزیر. 2 - (اِ.) ظرفی پهن کوچک تر از دوری . 3 - نوعی قطع کتاب به اندازة 16*5/23 سانتی متر. ؛ ~ بزرگ نوعی کتاب در قطع 20 * 26 سانتی متر. ؛ ~ کوچک کتاب در قطع 13*20 سانتی متر. 4 - نوعی انجیر.
-
پهلوی نامه
فرهنگ فارسی معین
( ~. مِ) (اِمر.) کتاب یا نوشته به زبان و خط پهلوی .
-
جلد
فرهنگ فارسی معین
(جِ) [ ع . ] 1 - پوست . 2 - چیزی که کتاب ، دفتر و مانند آن را پوشش دهد، جلد کتاب ، جلد دفتر. ؛ توی ~ کسی رفتن کسی را وسوسه کردن و از کاری منصرف ساختن یا به کاری برانگیختن .
-
دفتر
فرهنگ فارسی معین
(دَ تَ) [ معر. ] (اِ.) 1 - دستة کاغذ سفید ته دوزی شده به شکل کتاب که در آن مطلب نویسند. 2 - جایی که در آن کارهای اداری یا بازرگانی انجام گیرد. 3 - جزوه ، کتاب .
-
فهرست
فرهنگ فارسی معین
(فِ رِ) (اِ.) 1 - راهنمای کتاب که در آن فصل ها و موضوعات کتاب و صفحات مربوط به آنها در آن نوشته است . 2 - صورت اسامی چیزی .
-
مخزن
فرهنگ فارسی معین
(مَ زَ) [ ع . ] (اِ.) گنجینه ، انبار. ج . مخازن . ؛ ~ کتاب محلی که در آن کتاب ها را در قفسه ها و دولاب ها به ترتیب چینند، گنجینه .