کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وابسته به سفال سازی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
سرامیک
فرهنگ فارسی معین
(س ) [ فر. ] (ص .)مربوط به سفال - سازی ، صفت سفال سازی ، سفالی ، آن چه از سفال ساخته شود.
-
فخار
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ ع . ] (اِ.) 1 - سفال ، گل خشک . 2 - سبو. 3 - در فارسی به معنای کوزه گر.
-
فونداسیون
فرهنگ فارسی معین
(فُ) [ فر. ] (اِ.) مجموعة مصالحی که در پی سازی ساختمان به کار رفته است ، شالوده ، پی سازی .
-
لته
فرهنگ فارسی معین
(لَ تُِ) (اِ.) 1 - تکه پارچة کهنه . 2 - تخته های مستطیلی که در بعضی نقاط گیلان و مازندران به جای سفال پشت بام به کار برند. 3 - (عا.) لنگه در.
-
غضاره
فرهنگ فارسی معین
(غَ رَ یا رِ) [ ع . غضارة ] (اِ.) 1 - سفال سبزی است که برای دفع چشم زخم به کار برند؛ طین حر. 2 - کاسة بزرگ ؛ ج . غضائر (غضایر).
-
کشکول
فرهنگ فارسی معین
(کَ) (اِ.) ظرفی ساخته شده از پوست میوه ای شبیه نارگیل یا فلز و سفال که درویشان آن را با زنجیری به شانه بیآویزند.
-
شهرود
فرهنگ فارسی معین
(شَ) (اِمر.) 1 - سازی بود سیمی شبیه به عود. 2 - نوایی از آهنگ های قدیم .
-
صیغه سازی
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ ع - فا. ] (حامص .)درآوردن کلمه به صورت های گوناگون طبق قواعد صرف .
-
فر
فرهنگ فارسی معین
(فِ) [ فر. ] (اِ.) 1 - نوعی کوره یا اجاق در بسته برای پخت و پز. 2 - نوعی ابزار فلزی گرم شونده برای چین و شکن دادن به موی سر. 3 - ابزار مشابهی که در گل سازی برای شکل دادن به گل ها به کار می رود، اتوی گل سازی .
-
موزیسین
فرهنگ فارسی معین
(یَ) [ فر. ] (ص فا.) کسی که در ساخت یا رهبری یا اجرای موسیقی به خصوص موسیقی سازی تبحر داشته باشد، موسیقی دان (فره ).
-
مسخ
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] 1 - (مص م .) وضع یا فرایند تبدیل موجودی به موجودی پست تر و زشت تر. 2 - (اِمص .) دگرگون سازی .
-
پروفیل
فرهنگ فارسی معین
(پُ رُ) [ فر. ] (اِ.) 1 - نقشه و تصویری که مقطع طولی ساختمان یا سازه را نشان دهد. 2 - میلة استاندارد فلزی با مقطع ثابت و طول زیاد که در ساختمان سازی و ماشین - سازی به کار می رود.
-
تنبک
فرهنگ فارسی معین
(تُ بَ) (اِ.) یکی از سازها که به آن ضرب هم گویند. آن را از چوب و سفال یا فلز سازند و در یک سوی آن پوستی نازک کشند و به هنگام نواختن آن را در زیر بغل گرفته با سر انگشتان می نوازند.
-
ژیمناستیک
فرهنگ فارسی معین
(مْ سْ کْ) [ فر. ] (اِ.) ورزشی است به منظور پرورش و آماده سازی بدن برای نمایش حرکت های تعادلی و به کارگیری ابزاری چون پارالل ، بارفیکس ، خرک و...
-
صحنه سازی
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع - فا. ] (حامص .) 1 - آراستن صحنة نمایش یا فیلم با دکورهای مناسب . 2 - مجازاً به معنی ایجاد کردن وضعی ساختگی برای رسیدن به منظوری خاص .