کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وابسته به سحر و جادو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
یده
فرهنگ فارسی معین
(یَ دِ) (اِ.) ایجاد برف و باران با سحر و جادو.
-
سحر
فرهنگ فارسی معین
(س ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) جادو کردن . 2 - (اِمص .) جادوگری . 3 - (اِ.) جادو. 4 - هر آن چه که در آن فریبندگی و گیرندگی خاص باشد.
-
یده چی
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص مر.) جادوگری که ایجاد برف و باران با سحر و جادو را می داند.
-
نیرنگ
فرهنگ فارسی معین
(نِ رَ) [ معر. ] (اِ.) 1 - (زردشتی ) هر یک از مراسم دینی و مناسک مذهبی . 2 - (زردشتی ) دعای مختصر (به زبان اوستایی یا پهلوی یا پازند) مانند: نیرنگ آتش . 3 - سحر، جادو، طلسم . 4 - شعبده ، حقه بازی . 5 - حیله ، مکر.
-
بوق
فرهنگ فارسی معین
( اِ.) 1 - نای ، نای بزرگ . 2 - دستگاهی در وسایل نقلیه که با به صدا درآوردن آن به دیگران اخطار می دهند. 3 - نوعی از شیپور کوتاه که شکارچیان برای راندن شکار از محلی به محل دیگر به کار برند، نفیر. 4 - صدای ممتد یا مقطع سوت مانندی که از گوشی تلفن شنیده ...
-
چراغ
فرهنگ فارسی معین
(چِ) [ په . ] (اِ.) آلتی که در تاریکی آن را روشن کنند و آن دارای اقسامی چند است . ؛~ چشمک زن نوعی چراغ راهنمایی که به طور متناوب و لحظه ای خاموش و روشن می شود. ؛~ جادو یا ~ علاءالدین چراغی افسانه ای منسوب به علاءالدین یکی از پهلوانان داستان های ...
-
دنبه
فرهنگ فارسی معین
(دُ بِ) (اِ.) 1 - دمبه ، جزیی از بدن گوسفند که به جای دم در انتهای خلفی تنة او آویخته و محتوی چربی است . 2 - پیه ، چربی . ؛ ~گذار کردن نوعی رَمل و جادو برای از میان برداشتن یا آسیب رساندن به کسی . با دُنبه آدمکی درست می کردند و با نیت آسیب رساندن ب...
-
بچه ننه
فرهنگ فارسی معین
( ~. نَ نِ) (ص .) کنایه از: آدم ترسو، بی کفایت و وابسته به دیگران .
-
یونیسف
فرهنگ فارسی معین
(س ) [ انگ . ]Unicef (اِ.) سازمانی وابسته به سازمان ملل متحد که هدفش کمک به بهداشت کودکان و مادران است .
-
خیریه
فرهنگ فارسی معین
(خَ یا خِ یِّ) [ ع . خیریة ] (ص نسب .) مؤنث خیری ؛ وابسته به خیر: امور خیریه (کارهایی که نفع و خیر همه در آن باشد).
-
اسکولاستیک
فرهنگ فارسی معین
(اِ کُ) [ فر. ] (ص .) 1 - مدرسه - ای ، متعلق به مدرسه های قرون وسطی . 2 - شعبه ای از فلسفه که در دوران قرون وسطی در مدرسه ها و دیرهای وابسته به کلیسا تدریس می شد.
-
حاکمیت
فرهنگ فارسی معین
(کِ یَّ) [ ع . ] (مص جع .) 1 - حاکم بودن ، مسلط بودن . 2 - اعمالی که دولت ها برای اعمال قدرت و حل مسایلی که به حفظ نظم عمومی وابسته است انجام دهند. ؛~ ِ ملی حقی است که سازمان ملل برای هر ملتی شناخته است و به موجب آن ملت ها باید برسرنوشت خود حاکم با...
-
شبکه
فرهنگ فارسی معین
(شَ بَ کَ یا کِ) [ ع . شبکة ] (اِ.) 1 - هر چیز سوراخ سوراخ . 2 - تور ماهی گیری . 3 - در فارسی چند مؤسسه یا دستگاه وابسته به هم را گویند که در یک رشته کار کنند. ؛ ~بانکی مجموعة سازمانی به هم پیوسته با هدف اجرای عملیات بانکی . ؛ ~ کامپیوتری تعدادی ...
-
اسم
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] ( اِ.) 1 - کلمه ای که به وسیلة آن چیزی یا کسی را می خوانند، نام . 2 - عنوان . 3 - شهرت ، آوازه . 4 - در دستور زبان فارسی قسمی از اقسام کلمه که بدان مردم یا جانور یا چیزی را نامند و معین کنند: مرد، زن ، خانه ، میز، کوه و دشت . ضح - د...