کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وابسته به جنس مخالف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
شاش
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) ادرار، بول . ؛ ~ کسی کف کردن کنایه از: بالغ شدن و جنس مخالف طلبیدن .
-
مرنو
فرهنگ فارسی معین
(مِ نُ) (اِصت .) (عا.) صدای گربه (خاصه صدایی که گربه در هنگام مست شدن و طلب جنس مخالف برآورد).
-
قاضی
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] (اِفا.) داور و حکم کننده . ؛تنها به ~ رفتن کنایه از: به سخن و عقیدة مخالف توجه نکردن .
-
هم جنس
فرهنگ فارسی معین
(هَ. جِ) [ فا - ع . ] (ص مر.) 1 - متعلق به یک جنس (نر یا ماده ). 2 - از یک قوم یا نژاد. 3 - متجانس .
-
وتو
فرهنگ فارسی معین
(وِ تُ) [ فر. ] (اِ.) مخالف ، امتناع . ؛حق ~ حقی که به دولتی داده شود مبنی بر رد پیشنهاد دول هم پیمان .
-
دستلاف
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِمر.) پولی که از اولین فروش جنس به دست آید.
-
ارتجاعی
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع - فا. ] (ص نسب .)1 - منسوب به ا رتجاع ، حالت ارتجاعی . 2 - آن که به بازگشت به اصول پیشین معتقد است ، آن که با جهش و پیشرفت مخالف باشد.
-
ضد
فرهنگ فارسی معین
(ض دُ) [ ع . ] (ص .) 1 - مخالف . 2 - دشمن . 3 - ناهمگون ، ناسازگار. ؛ ~ و نقیض ویژگی دو یا چند امر نسبت به هم ، به طوری که با وجود یکی دیگر نمی تواند باشد.
-
بنکدار
فرهنگ فارسی معین
(بُ نَ) (ص فا.) عمده فروش ، کسی که جنس را به طور عمده می فروشد.
-
مذکر
فرهنگ فارسی معین
(مُ ذَ کَّ) [ ع . ] (اِمف .) 1 - نر. 2 - مربوط یا متعلق به جنس نر.
-
گاییدن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (مص م .) 1 - انجام عمل جماع به وسیلة جنس نر. 2 - (عا.) کسی را به زحمت انداختن و کلافه کردن .
-
بدعت
فرهنگ فارسی معین
(بِ عَ) [ ع . بدعة ] ( اِ.) نوآوری ، به ویژه رسم یا آیین تازه ای که مورد پذیرش قرار نگرفته یا مخالف سنت پذیرفته شده باشد.
-
آب کردن
فرهنگ فارسی معین
(کَ دَ) (مص م .) 1 - ذوب کردن . 2 - (عا.) به حیله جنس نامرغوب را فروختن .
-
استکان
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ روس . ] (اِ.) ظرف کوچک استوانه ای شکل از جنس شیشه یا بلور که معمولاً جهت نوشیدن چای به کار می رود.
-
جیره
فرهنگ فارسی معین
(رِ) (اِ.) جنس (از خوردنی و نوشیدنی و پوشاک ) یا پولی که به مزدوران و سربازان دهند. مق مواجب .