کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هیکل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
هیکل
فرهنگ فارسی معین
(هَ کَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - بنای مرتفع . 2 - انسان یا حیوان تنومند. 3 - جایی در کنیسه که مراسم قربانی را در آن به جا می آورند. 4 - بُت خانه . ج . هیاکل .
-
جستوجو در متن
-
سنبوت
فرهنگ فارسی معین
(سَ) (اِ.) هیکل ، نمود، نمودار.
-
هیاکل
فرهنگ فارسی معین
(هَ کِ) [ ع . ] (اِ.) جِ هیکل .
-
بختی
فرهنگ فارسی معین
(بُ) ( اِ.) شتر قوی هیکل دو کوهانه .
-
کنج
فرهنگ فارسی معین
(کِ) (ص .) بزرگ جثه و قوی هیکل (فیل ).
-
کندواله
فرهنگ فارسی معین
(کُ لِ) (ص .)تنومند، درشت هیکل .
-
لنبر
فرهنگ فارسی معین
(لَ بَ) (ص .) مردم قوی هیکل و فربه و گنده .
-
غولدنگ
فرهنگ فارسی معین
(لْ دَ) (اِ.) (عا.) آدم درشت هیکل و بدترکیب .
-
کردنگ
فرهنگ فارسی معین
(کَ دَ) (ص .) 1 - ابله ، احمق . 2 - بد - هیکل ، بداندام .
-
گنده بک
فرهنگ فارسی معین
( ~ . بَ) [ فا - تر. ] (ص مر.) (عا.) دارای هیکل درشت ، گردن کلفت .
-
لندهور
فرهنگ فارسی معین
(لَ دِ یا دَ) (ص .) (عا.) درشت اندام ، قوی هیکل .
-
بژکول
فرهنگ فارسی معین
( بَ کُ) (ص .) = بشکول : 1 - مرد قوی هیکل و جلد. 2 - رنجکش . 3 - حریص در کارها.
-
ستنبه
فرهنگ فارسی معین
(س تَ بِ) (ص .) 1 - تنومند، قوی هیکل . 2 - بد هیبت ، ترسناک .
-
نره خر
فرهنگ فارسی معین
( ~ خَ) (اِمر.) 1 - خر نر. 2 - مجازاً مرد درشت هیکل بی فرهنگ .