کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هیچ وقت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
هیچ کاره
فرهنگ فارسی معین
(ر یا رَ) (ص مر. ق .) آن که برای کاری شایسته نیست ، بی کاره .
-
هیچ کس
فرهنگ فارسی معین
(کَ) 1 - (اِ.)کسی ، شخصی . 2 - (ص .) ناچیز، بی ارزش .
-
هیچ وجه
فرهنگ فارسی معین
(ق مر.) هیچ طور، هیچ گونه .
-
جستوجو در متن
-
گاه به گاه
فرهنگ فارسی معین
(بِ) (ق مر.) وقت به وقت ، بعضی اوقات .
-
وقت بی وقت
فرهنگ فارسی معین
( ~ُ ~.) [ ع - فا. ] (ق مر.) 1 - پیوسته ، همیشه . 2 - (عا.) گاه و بی گاه .
-
فرصت
فرهنگ فارسی معین
(فُ صَ) [ ع . فرصة ] (اِ.) 1 - وقت مناسب برای انجام دادن کاری . 2 - مجال ، وقت .
-
اتلاف
فرهنگ فارسی معین
( اِ) [ ع . ] 1 - (مص م .) تلف کردن ، نابود کردن . 2 - (مص ل .) هلاک یافتن . ؛ ~ وقت بیهوده وقت را صرف کردن ، به کارهای ناسودمند پرداختن و از وقت بهره نگرفتن .
-
وقت شناس
فرهنگ فارسی معین
( ~. ش ) [ ع - فا. ] (ص فا.) 1 - موقع شناس . مق وقت ناشناس . 2 - عالم به علم ساعات و فصول و ازمنه ،منجم ، ستاره - شناس . 3 - کسی که دم را غنیمت داند، ابن وقت .
-
پیشکی
فرهنگ فارسی معین
(شَ) (ق مر.) 1 - کاری که پیش از وقت انجام شود. 2 - پولی که پیش از وقت پرداخت شود.
-
پسا
فرهنگ فارسی معین
(پَ) (ق .) وقت ، نوبت .
-
پیشین گاه
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِمر.) وقت نماز ظهر.
-
لنگ
فرهنگ فارسی معین
(لِ) (اِ.) (عا.) هنگام ، وقت .
-
امرار
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] (مص م .) 1 - گذراندن . 2 - گذرانیدن وقت .
-
توقیت
فرهنگ فارسی معین
(تُ) [ ع . ] (مص م .) وقت معین کردن .