کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هیأت کنترل و نظارت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
سیبرنتیک
فرهنگ فارسی معین
(بِ نِ) [ فر. ] (اِ.) دانش اصول ارتباطات و کنترل .
-
سانسور
فرهنگ فارسی معین
(نْ) [ فر. ] (اِ.)کنترل و بازرسی حاکمیت بر فعالیت سیاسی ، اجتماعی و... خاصه فرهنگی ، بررسی (فره ).
-
مترون
فرهنگ فارسی معین
(مِ رُ) [ انگ . ] (اِ.) کسی که سرپرستی و نظارت پرستاران را بر عهده دارد.
-
ریغو
فرهنگ فارسی معین
(ص .) (عا.) 1 - کسی که اسهال دارد و نمی تواند خود را کنترل کند. 2 - کنایه از: آدم ضعیف .
-
شنود
فرهنگ فارسی معین
(شُ) 1 - (اِمص .) عمل شنیدن . 2 - (اِ.) دستگاه رسانه ای مخفی برای جاسوسی و کنترل مخالفان .
-
الکترونیک
فرهنگ فارسی معین
(اِ لِ تِ رُ) [ فر. ] (اِ.) بخشی از فیزیک که به مطالعة پدیده ها و دستگاه های الکترونی مانند ترانزیستور، کامپیوتر و غیره و نیز طراحی و ساخت کنترل و کاربرد وسایل مربوط می پردازد.
-
ناظر
فرهنگ فارسی معین
(ظِ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - نظرکننده ، بیننده . 2 - کسی که بر کاری نظارت و رسیدگی می کند. 3 - مباشر، کارگزار. ج . نظار.
-
باندرول
فرهنگ فارسی معین
(رُ) [ فر. ] ( اِ.) نوار یا کاغذ دراز و باریک که بر روی کالا چسبانند که نشانة کنترل کیفیت و بازرسی و نو بودن کالاست ، برچسب (فره ).
-
قطرب
فرهنگ فارسی معین
(قُ رُ) [ ع . ] 1 - (اِ.) ناخوشی ای که با حرکات متوالی اندام ها و لرزش اعضا و فلج و عدم کنترل عضلات بدن همراه است . 2 - (ص .) مصروع .
-
قرنطینه
فرهنگ فارسی معین
(قَ رَ نِ) [ فر. ] (اِ.) جایی که به علت شیوع بیماری مورد محافظت قرار می گیرد و ورود و خروج افراد کنترل می شود.
-
خصوصی
فرهنگ فارسی معین
(خُ) [ ع - فا. ] (ص نسب .) 1 - شخصی ، داخلی . 2 - محرمانه و غیرعلنی . 3 - خاص ، ویژه . 4 - مربوط به اشخاص حقیقی و حقوقی خارج از نظارت یا حوزة کارهای دولت . مق دولتی .
-
دادستان
فرهنگ فارسی معین
(س ) (ص فا. اِ.) 1 - اجراکنندة عدالت . 2 - نمایندة دولت در دادگاه که وظیفه اش صدور حکم و نظارت بر اجرای آن است . 3 - مدعی العموم .
-
سنتو
فرهنگ فارسی معین
(س نْ تُ) [ انگ . ] (اِ.) سازمان پیمان مرکزی . اعضای این پیمان - ایران ، انگلستان ، پاکستان و ترکیه - بوده اند که در 21 اوت 1959 جانشین پیمان بغداد شد. امریکا بر این پیمان نظارت داشت ، در مانورهای آن شرکت می کرد و به اعضای آن کمک نظامی می داد. ا...
-
انجمن
فرهنگ فارسی معین
(اَ جُ مَ) [ په . ] (اِ.) 1 - مجمع ، مجلس . 2 - گروه افرادی که برای هدفی مشترک گرد هم جمع شوند. ؛~ خیریه انجمنی از افراد نیکوکار برای کمک به افراد ناچیز و فقیر. ؛~اولیاء و مربیان انجمن متشکل از اولیاء دانش آموزان و مدرسه برای همکاری در جهت پیشرفت...