کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هِلال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
هلال
فرهنگ فارسی معین
(هِ) [ ع . ] (اِ.) ماه نو.
-
واژههای همآوا
-
حلال
فرهنگ فارسی معین
(حَ لّ) [ ع . ] (ص .) 1 - بسیار گشاینده . 2 - ماده ای که مادة دیگر را در خود حل کند.
-
حلال
فرهنگ فارسی معین
(حَ) [ ع . ] (ص .) روا، جایز، شایست .
-
هلال
فرهنگ فارسی معین
(هِ) [ ع . ] (اِ.) ماه نو.
-
جستوجو در متن
-
اهله
فرهنگ فارسی معین
(اَ هِ لِّ) [ ع . اهلة ] (اِ.) جِ هلال ؛ ماه های نو.
-
مهلل
فرهنگ فارسی معین
(مُ هَ لَّ) [ ع . ] (ص .) منحنی مانند هلال ، هلالی شکل .
-
هلیل
فرهنگ فارسی معین
(هَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - هلال (ماه ). 2 - نامی برای مردان .
-
ماهچه
فرهنگ فارسی معین
(چِ) (اِ.) سر علم به شکل هلال که آن را از طلا یا نقره می ساختند.
-
پرانتز
فرهنگ فارسی معین
(پَ تِ) [ فر. ] (اِ.) نشانه ای است قوسی شکل ( ) که برای نوشتن جملة معترضه و مانند آن به کار رود، هلال ، قوس ، کمان . (فره ) .
-
داس
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) ابزاری آهنی و سرکج شبیه هلال ماه که دسته ای چوبی دارد، لبة آن تیز و دندانه دار است که با آن محصولات کشاورزی را درو می کنند.