کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هَمدَم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
همدم
فرهنگ فارسی معین
( ~. دَ) (ص مر.) 1 - رفیق ، هم نفس . 2 - هم زبان ، هم سخن . 3 - هم پیاله . 4 - پیاله شراب .
-
واژههای همآوا
-
همدم
فرهنگ فارسی معین
( ~. دَ) (ص مر.) 1 - رفیق ، هم نفس . 2 - هم زبان ، هم سخن . 3 - هم پیاله . 4 - پیاله شراب .
-
جستوجو در متن
-
انیس
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) [ ع . ] (ص .) همدم ، همنشین .
-
مونس
فرهنگ فارسی معین
(نِ) [ ع . ] (اِفا.) انس گرفته ، همدم .
-
صحبتی
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ ع - فا. ] (ص نسب .) همدم ، هم صحبت .
-
الیف
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) [ ع . ] (ص .) 1 - خوی گرفته ، معتاد. 2 - همدم ، دوست .
-
تنها
فرهنگ فارسی معین
(تَ) 1 - (ص .) یگانه ، بدون همراه و همدم . 2 - (ق .) فقط .
-
دمساز
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص فا.) 1 - همدم ، همراز. 2 - موافق ، سازگار.
-
دوست
فرهنگ فارسی معین
(ص .) 1 - یار، همدم . 2 - عاشق . 3 - معشوق .
-
منادمت
فرهنگ فارسی معین
(مُ دِ مَ) [ ع . منادمة ] (مص ل .) همنشینی کردن ، همدم بودن .
-
جفت
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ په . ] (اِ.) 1 - زوج ، دو عدد از یک چیز. 2 - زن و شوهر، همسر. 3 - همتا، همانند. 4 - همراه ، همدم .
-
رفیق
فرهنگ فارسی معین
(رَ) [ ع . ] (ص .) دوست ، یار، همنشین ، همدم . ج . رفقاء. ؛ ~ نیمه راه کنایه از: کسی که به همراهی خود تا پایان ادامه ندهد.
-
ندیم
فرهنگ فارسی معین
(نَ) [ ع . ] (ص .) 1 - حریف شراب . 2 - همنشین ، همدم . ج . ندماء.