کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هوا دادن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
هوا گرفتن
فرهنگ فارسی معین
( ~. گِ رِ تَ) (مص ل .) 1 - بالا رفتن ، اوج گرفتن . 2 - پیشرفت کردن ، ترقی کردن .
-
یک هوا
فرهنگ فارسی معین
(یِ یا یَ. هَ) 1 - (ص مر.) جایی که هوای آن تغییر نکند. 2 - (ق مر.) (عا.) مقدار اندک ، اندازة کوچک تر: فلانی یک هوا از شما بلندتر است .
-
آب و هوا
فرهنگ فارسی معین
(بُ هَ) [ فا - ع . ] (اِمر.) مجموع آثار جوّی اعم از سرماو گرما در یک شهر یا ناحیه .
-
پا در هوا
فرهنگ فارسی معین
(دَ. هَ)(ص مر.)1 - بی اصل ، بی اساس . 2 - معلق ، بلاتکلیف .
-
گرگم به هوا
فرهنگ فارسی معین
(گُ گَ. بِ. هَ) (اِمر.) (عا.) نوعی از بازی های کودکان .
-
جستوجو در متن
-
ذبذبه
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع . ذبذبة ] 1 - (مص ل .) جنبیدن چیزی که در هوا آویخته باشد. 2 - (مص م .) جنبانیدن ، حرکت دادن . 3 - (اِمص .) جنبش .
-
شاندن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (مص م .) 1 - شانه کردن . 2 - به هوا دادن خوشه های خرمن شده ، برای جدا کردن دانه از کاه .
-
داد
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (اِ.) 1 - قانون . 2 - عدالت ، انصاف . 3 - بانگ ، فغان . ؛~ سخن دادن سخنوری کردن ، نطق کردن . ؛~ کسی به هوا رفتن فریادش برخاستن .