کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هواپیما پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
هواپیما
فرهنگ فارسی معین
( ~. پِ) (اِ.) وسیلة ترابری که در هوا حرکت می کند.
-
جستوجو در متن
-
شهپر
فرهنگ فارسی معین
(شَ پَ) (اِمر.) 1 - بال بزرگ ، شهبال . 2 - قسمتی از بال هواپیما که تغییر خط سیر هواپیما توسط آن انجام می شود.
-
مهماندار
فرهنگ فارسی معین
( ~. ) (اِفا.) 1 - میزبان . 2 - خدمة هواپیما.
-
بلیت
فرهنگ فارسی معین
(بِ) [ فر. ] ( اِ.) = بلیط : تکه کاغذ چاپ شده برای ورود به سینما، اتوبوس ، هواپیما، راه آهن و غیره .
-
بمباران
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ فر - فا. ] (اِمر.) بمباردمان ؛ فرو ریختن پیاپی بمب از هواپیما بر روی اهداف از پیش تعیین شده .
-
باند
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] ( اِ.) 1 - نوار، رشته . 2 - محل فرود هواپیما: باند فرودگاه . 3 - دسته ، گروه : باند دزدان .
-
چتر نجات
فرهنگ فارسی معین
( ~ نِ) (اِمر.) چتری که چتربازان به پشت خود می بندند و هنگام پریدن از هواپیما به خارج باز می شود و به وسیلة آن فرود می آیند.
-
سرنشین
فرهنگ فارسی معین
(سَ. نِ) (ص فا.) 1 - مسافر. 2 - آن که سوار درشکه ، اتومبیل ، هواپیما و غیره شود.
-
سکان
فرهنگ فارسی معین
(سُ کّ) [ ع . ] (اِ.)اسباب هدایت وسیله - های شناور یا پرنده مثل کشتی و هواپیما.
-
طیاره
فرهنگ فارسی معین
(طَ یّ رَ یا رِ) [ ع . طیارة ] (ص .) مؤنث طیار. 1 - کشتی تیزرو. 2 - هواپیما.
-
فرودگاه
فرهنگ فارسی معین
(فُ) (اِمر.) 1 - محل فرود آمدن . 2 - محوطة مخصوص نشستن هواپیما.
-
کابین
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] (اِ.) 1 - اتاقکی که از مصالح سبک ساخته شده باشد. 2 - هر یک از اتاق های داخلی کشتی ، جایگاه مخصوص خلبان در هواپیما و مانند آن . (فره ).
-
چترباز
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِمر.) 1 - کسی که با چتر نجات از هواپیما به زمین فرود آید. 2 - سربازی که به وسیلة چتر نجات در خاک دشمن یا میدان جنگ فرود آید. 3 - (عا.) طفیلی .
-
دنگی
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (ص نسب .) 1 - دنگ کوب . (هوا) 2 - با سر به طرف پایین رفتن هواپیما و مجدد بازگشتن (به وسیلة دستة فرمان ).