کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
هو
فرهنگ فارسی معین
(هُ) (اِ.) (عا.) صدا، آواز، فریاد.
-
هو
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) چرک و زرداب زخم .
-
هو
فرهنگ فارسی معین
(هُ وَ) [ ع . ] (ضم .) 1 - ضمیر مفرد مذکر غایب : او، آن . 2 - در نزد عرفا منظور خداوند است .
-
واژههای مشابه
-
هو انداختن
فرهنگ فارسی معین
(هُ. اَ تَ) (مص ل .) (عا.) چو انداختن ، شایعه پراکندن .
-
هو پیچیدن
فرهنگ فارسی معین
(هُ. دَ) (مص ل .) (عا.) شایع شدن .
-
هو کردن
فرهنگ فارسی معین
(هُ. کَ دَ) (مص م .) مسخره کردن ، بی آبرو کردن .
-
هو گویک
فرهنگ فارسی معین
(هُ یَ) (اِ.) مرغ حق گو، مرغ شب آویز.
-
جستوجو در متن
-
هلپی
فرهنگ فارسی معین
(هُ لُ پّ) (اِصت . ق .) (عا.) یکباره یک هو.
-
فطنت
فرهنگ فارسی معین
(فِ طْ نَ) [ ع . فطنة ] (اِمص .)1 - زیرکی ، هو شیاری . 2 - دانایی ، ج . فطن .
-
ارجاف
فرهنگ فارسی معین
( اِ) [ ع . ] (مص م .) خبرهای دروغ پراکندن ، هو انداختن ، سخنان واهی و دروغ گفتن ، با خبرهای دروغ فتنه برپا کردن ، خبر بد گفتن .