کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هنگامه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
هنگامه
فرهنگ فارسی معین
(هِ مِ) (اِ.) 1 - جمعیت مردم . 2 - معرکه . 3 - شور و غوغا، داد و فریاد.
-
واژههای مشابه
-
هنگامه ساختن
فرهنگ فارسی معین
( ~. تَ) (مص ل .) معرکه گرفتن .
-
هنگامه کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~. کَ دَ) (مص ل .) آشوب برپا کردن ، سر و صدا کردن ، سر و صدا راه انداختن .
-
هنگامه گیر
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِمر.) معرکه گیر.
-
هنگامه نهادن
فرهنگ فارسی معین
( ~. نَ دَ) (مص ل .) برپا کردن مجلس نقّالی و شعبده بازی .
-
هنگامه جو
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص فا.) جنگجو، ماجراجو.
-
جستوجو در متن
-
گیرودار
فرهنگ فارسی معین
(رُ) (اِ.) بحبوحه ، هنگامه .
-
قیامت کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) هنگامه به پا کردن ، کار بزرگ کردن .
-
انگامه
فرهنگ فارسی معین
(اَ مِ) (اِ.) 1 - هنگامه . 2 - مجمع و انجمن بازیگران و قصه خوانان .
-
دار و گیر
فرهنگ فارسی معین
(رُ) (اِمر.) 1 - توقیف و مقید کردن اشخاص . 2 - جنگ ، جدال ، هنگامه ، معرکه .
-
غلغله
فرهنگ فارسی معین
(غُ غُ لِ) (اِ.) 1 - هیاهوی . 2 - هنگامه ، آشوب . ؛ ~ء شام کنایه از: ازدحام شدید.
-
کولاک کردن
فرهنگ فارسی معین
(کَ دَ)(مص ل .)1 - متلاطم شدن امواج دریا. 2 - (عا.) هنگامه به پا کردن .
-
معرکه
فرهنگ فارسی معین
(مَ رَ کِ یا کَ) [ ع . معرکة ] (اِ.) 1 - میدان جنگ و رزمگاه . ج . معارک . 2 - (عا.) کار پُر - اهمیت ، هنگامه ، غوغا. 3 - کسی که کار مهم انجام دهد.