کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
همآوایی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
هم گرایی
فرهنگ فارسی معین
(هَ. گِ) (حامص .) تقارب ، کیفیت نزدیک شدن اجزای یک کل به یکدیگر.
-
هم گوشه
فرهنگ فارسی معین
(هَ. ش ) (ص .) هم ارز، هم قدر.
-
هم پیاله
فرهنگ فارسی معین
( ~. ل ) (ص .) 1 - هم نشین ، رفیق . 2 - کسی که با دیگری در نوشیدن شراب و عرق همراهی کند.
-
هم ترازو
فرهنگ فارسی معین
(هَ. تَ) (ص .) برابر، مساوی .
-
هم تک
فرهنگ فارسی معین
( ~. تَ) (ص .) رفیق ، همراه .
-
هم چشم
فرهنگ فارسی معین
( ~. چَ) (ص .) رقیب .
-
هم چند
فرهنگ فارسی معین
( ~. چَ) (ص .) معادل ، برابر.
-
هم چنین
فرهنگ فارسی معین
( ~. چُ) (ق .) مانند این ، مثل این .
-
هم خوابه
فرهنگ فارسی معین
( ~. خا بِ) (ص .) همسر.
-
هم داستان
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص .) موافق ، هم فکر.
-
هم دندان
فرهنگ فارسی معین
( ~. دَ) (اِمر.) هم نبرد، حریف .
-
هم رس
فرهنگ فارسی معین
( ~. رَ) (ص .) هم آهنگ ، یک جهت ، متفاوت .
-
هم ریش
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص .) 1 - هم سن و سال . 2 - باجناق .
-
هم زانو
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص .) هم نشین .
-
هم زدن
فرهنگ فارسی معین
( ~. زَ دَ) (مص م .) در هم آمیختن ، به هم زدن .