کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
همه و همه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
وبا
فرهنگ فارسی معین
(وَ) [ ع . وباء ] (اِ.) نوعی بیماری عفونی و همه گیر و مسری .
-
سرخک
فرهنگ فارسی معین
(سُ خَ) (اِ.) مرضی عفونی واگیر و همه گیر که مصونیت می دهد.
-
خنگ و لوک
فرهنگ فارسی معین
(خِ گُ) (ص مر.) کسی که در همه چیز عاجز باشد و کاری از او برنیاید.
-
خوک
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] (اِ.) پستانداری از راستة سم داران که در هر دست و پا دارای چهار انگشت است و همه چیز می خورد.
-
راست خانه
فرهنگ فارسی معین
(نِ یا نَ) (ص مر.) کنایه از: 1 - شخصی که با همه کس از قرار راستی و درستی و امانت و دیانت رفتار کند. 2 - هر چیز راست و درست .
-
مانا
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] (اِ.) نیروی مستقل مادی و روحانی که در همه جا پراکنده است و در همة شعارها و موجودات و اشیاء مقدس شرکت دارد.
-
زمین
فرهنگ فارسی معین
(زَ) [ په . ] (اِ.)1 - سومین سیاره از سیارات منظومه شمسی به نسبت دوری از خورشید. 2 - مساحتی از خاک که در آن کشت و زرع می کنند. 3 - خاک . ؛ ~ و زمان کنایه از: همه جا و همه چیز. ؛ ~ را به آسمان دوختن کنایه از: دست به کار محال زدن و به قصد پیروز شدن...
-
اباحتی
فرهنگ فارسی معین
(اِ حَ) [ ع - فا. ] (ص نسب .) اباحی ؛ ملحدی که همه چیز را مباح شمارد و انجام محرمات را جایز می داند.
-
اجتماعیون
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] (ص نسب .) جِ اجتماعی . کسانی که طرفدار جامعه بوده و همه چیز را برای همگان بخواهند.
-
پچکم
فرهنگ فارسی معین
(پِ کَ) ( اِ.) 1 - خانه ای که از همه سوی در و پنجره دارد. 2 - گرگ ، ذئب .
-
سرگیجه
فرهنگ فارسی معین
( ~ . جِ) (اِمر.) حالتی که به انسان دست می دهد و تصور می کند که همه چیز دور او می چرخد.
-
عمیم
فرهنگ فارسی معین
(عَ مِ) [ ع . ] (ص .) 1 - تمام ، کامل . 2 - شامل همه . 3 - هرچه فراهم آید و بسیار گردد.
-
دنیا
فرهنگ فارسی معین
(دُ) [ ع . ] (اِ.) جهانی که در آن هستیم ، کرة زمین . ؛~ را آب ببرد او را خواب می برد کنایه از: الف - به خواب سنگین فرو رفته است . ب - از همه چیز و همه کس غافل است .
-
بجکم
فرهنگ فارسی معین
(بَ کِ) ( اِ.) 1 - ایوان ، بارگاه . 2 - خانه تابستانی که از همه طرف در و پنجره داشته باشد. بچکم ، پچکم ، بشکم و بیکم نیز گویند.
-
جمله
فرهنگ فارسی معین
(جُ لِ) [ ع . جملة ] (اِ.) 1 - همگی ، همه . 2 - کلام و سخنی که معنی داشته و کامل باشد (دستور). 3 - سخن ، کلام . 4 - تماماً، سراسر. 5 - خلاصه ، مجمل .