کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
همهپرسی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
همه
فرهنگ فارسی معین
(هَ مِ) [ په . ] (اِ.) تمام ، جمیع .
-
احوال پرسی
فرهنگ فارسی معین
( ~. پُ) [ ع - فا. ] (حامص .) پرسش از چگونگی وضع و کار و بار کسی ، پژوهش و سوال از صحت و بیماری کسی .
-
همه جانبه
فرهنگ فارسی معین
( ~. نِ بِ) [ فا - ع . ] (ص مر.) آن چه از هر جانب و هر طرف صورت گیرد.
-
همه کاره
فرهنگ فارسی معین
( ~. رِ) (ص مر.) 1 - کسی که همه کاری از دست او برآید. 2 - کسی که در هر کاری مداخله کند.
-
جستوجو در متن
-
عیادت
فرهنگ فارسی معین
(عِ یا عَ دَ) [ ع . عیادة ] 1 - (مص ل .) به احوال پرسی بیمار رفتن . 2 - (اِمص .) ملاقات و احوال پرسی .
-
رفراندوم
فرهنگ فارسی معین
(رِ دُ) [ فر. ] (اِ.) همه پرسی ، رأی گیری از عموم مردم برای انجام کاری .
-
پرسش
فرهنگ فارسی معین
(پُ س ِ) [ په . ] (اِمص .)1 - پرسیدن . 2 - پژوهش ، تحقیق . 3 - احوال پرسی . 4 - بازخواست ، مؤاخذه .
-
لم
فرهنگ فارسی معین
(لِ مَ) [ ع . ] 1 - (ق . استفهام .) برای چه ¿ بهر چه ¿ 2 - (اِ.) سبب پرسی ، سؤال .