کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
همراهی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
رفاقت
فرهنگ فارسی معین
(رِ قَ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) دوستی کردن ، همراهی کردن . 2 - (اِمص .) همراهی ، یاری .
-
مدارا
فرهنگ فارسی معین
(مُ) (اِ.) همکاری ، همراهی یا همزیستی با دیگران .
-
ترفق
فرهنگ فارسی معین
(تَ رَ فُّ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - مهربانی کردن . 2 - همراهی کردن .
-
موافقت
فرهنگ فارسی معین
(مُ فِ قَ) [ ع . موافقة ] (مص ل .) سازش کردن ، همراهی کردن ، سازگاری .
-
هم پیاله
فرهنگ فارسی معین
( ~. ل ) (ص .) 1 - هم نشین ، رفیق . 2 - کسی که با دیگری در نوشیدن شراب و عرق همراهی کند.
-
معیت
فرهنگ فارسی معین
(مَ یَّ) [ ع . معیة ] (مص جع .) همراهی ، مشارکت .
-
اتفاقاً
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِّ قَ نْ) [ ع . ] (ق .) 1 - دست برقضا، ناگهانی ، غیرمنتظره . 2 - با هم ، با همراهی هم . 3 - همگی ، متحداً.
-
استصحاب
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] (مص م .) 1 - به همراهی خواستن . 2 - یاری خواستن . 3 - با خود داشتن . ج . استصحابات .
-
التزام
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) همراه بودن ، همراهی کردن .2 - (مص م .) ملزم شدن به امری . ج . التزامات .
-
تشییع
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - بدرقه رفتن . 2 - جنازه را تا محل دفن همراهی کردن .
-
رفیق
فرهنگ فارسی معین
(رَ) [ ع . ] (ص .) دوست ، یار، همنشین ، همدم . ج . رفقاء. ؛ ~ نیمه راه کنایه از: کسی که به همراهی خود تا پایان ادامه ندهد.
-
ملازمت
فرهنگ فارسی معین
(مُ زَ مَ) [ ع . ملازمة ] (مص م .) 1 - همراهی و خدمت کردن . 2 - ثابت قدمی .
-
کاوالیه
فرهنگ فارسی معین
(یِ) [ فر. ] (اِ.) 1 - سربازی که در صنف سوار است ؛ سواره . 2 - مردی که زنی را در رقص و ضیافت همراهی کند.
-
اتفاق
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِّ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) با هم شدن ، با هم بودن . 2 - (اِمص .) اِجماع . 3 - (اِ.) حادثه ، پیشامد. 4 - تقدیر. 5 - با، به همراهی . ؛ ~آراء بی رأی مخالفی .
-
اسکورت
فرهنگ فارسی معین
(اِ کُ) [ فر. ] (اِ.) 1 - مشایعت ، همراهی . 2 - عده ای سرباز مسلح که برای محافظت یا احترام ، همراه شخصیت مهمی حرکت می کنند، همروان (فره ).