کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
همراز و هم زانو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
هم زانو
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص .) هم نشین .
-
مثافنت
فرهنگ فارسی معین
(مُ فَ یا فِ نَ) [ ع . مثافنة ] (مص م .) 1 - مجالست کردن ، هم زانو نشستن . 2 - یاری کردن .
-
زانو
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (اِ.) مفصل بین ران و ساق پا.
-
لوک
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) آن که روی زانو و کف دست راه رود.
-
خوابانیدن
فرهنگ فارسی معین
(خا دَ) (مص م .) 1 - کسی را خواب کردن . 2 - باعث زانو زدن (شتر). 3 - تعطیل کردن (کارخانه و مانند آن ).
-
ران
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (اِ.) قسمتی از پا یا اندام خلفی جانوران که بین مفصل زانو و مفصل خاصره قرار دارد؛ فخذ، آلست .
-
رکوع
فرهنگ فارسی معین
(رُ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) خم شدن . 2 - پشت خم کردن در نماز به نحوی که پشت وی افقی و محاذی زمین و کف دست روی سر زانو قرار گیرد . 3 - فروتنی کردن .
-
سیفون
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] (اِ.) لولة خمیده ای به شکل زانو که برای خالی کردن مایعات و جلوگیری از تصاعد گازهای داخلی منابع عفونی (توالت و غیره ) به کار برند، آبشویه (فره ).
-
مربع نشستن
فرهنگ فارسی معین
( ~. نِ شَ تَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) چهارزانو نشستن . حالتی از نشستن برای مهتران و بزرگان که زیردستان در مقابلشان دو زانو می نشستند.
-
کشاجم
فرهنگ فارسی معین
(کَ جَ) [ ع . ] (ص مر.) کسی که هم کاتب (نویسنده ) و هم شاعر (چکامه سرا) و هم منجم (اخترشناس ) باشد. (علامت اختصاری )
-
هم پالکی
فرهنگ فارسی معین
( ~. ل ) (ص .) = هم پالگی : 1 - (عا.) کسی که با دیگری در یک پالکی و کجاوه نشیند. 2 - (کن .) کسانی که با هم جور و مناسب اند، هم ردیف .
-
هم ریش
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص .) 1 - هم سن و سال . 2 - باجناق .
-
مونتاژ
فرهنگ فارسی معین
(مُ) [ فر. ] (اِ.) 1 - در کنار هم گذاشتن و به هم چسباندن فیلم ها یا عکس ها و... برای بوجود آوردن یک مجموعه . 2 - سوار کردن و به هم بستن قطعات یک دستگاه یا ماشین .
-
ارانگوتان
فرهنگ فارسی معین
(اُ نْ گُ) [ فر. ] ( اِ.) اوران اوتان (آدم جنگلی ) جانوری است از نوع آدم نمایان دارای قد نزدیک به انسان ، بدنش پر مو با سینة پهن و دست های دراز تا زانو و بازوان ستبر، دُم ندارد و مانند انسان روی دو پا حرکت می کند و در جوانی بسیار باهوش است و زود اهلی...
-
هم خوابگی
فرهنگ فارسی معین
( ~. خا بِ) (حامص .) با هم در یک بستر خوابیدن و عشق بازی کردن ، هم - بستری .