کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هسته میوه را دراوردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
فرابر
فرهنگ فارسی معین
(فَ بَ) (اِ.) در هر میوه دو قسمت موجود است : یکی هسته ، دیگری فرابر که از هر طرف هسته را فرا گرفته است .
-
آب میوه گیری
فرهنگ فارسی معین
(وِ) 1 - (اِ.) دستگاهی که با آن آب میوه را می گیرند. 2 - (حامص .) کشیدن آب میوه ها.
-
مخاضرت
فرهنگ فارسی معین
(مُ ض رَ) [ ع . مخاضرة ] (مص م .) میوه های سبز نارسیدة بر درخت را فروختن .
-
دست افشار
فرهنگ فارسی معین
( ~. اَ)(اِمر.)1 - میوه ای که با دست بفشارند و آبش را بگیرند. 2 - زر خالص .
-
دار
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - چوبی که مجرمانِ محکوم به مرگ را از آن حلق آویز می کنند. 2 - درختی که میوه نمی دهد.
-
قاصدک
فرهنگ فارسی معین
(ص دَ) [ ع . ] (اِ.) نوعی گیاه علفی چتر مانند که میوه های آن را باد به آسانی به هر سوی برد، گل قاصد.
-
معصار
فرهنگ فارسی معین
(مِ) [ ع . ] (اِ.) آلتی است که به وسیلة آن میوه و مانند آن را گذارند و فشار دهند تا عصارة آن استخراج گردد.
-
انضاج
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] (مص م .) 1 - پختن گوشت و جز آن را. 2 - رسانیدن میوه را. 3 - (مص ل .) در پزشکی صلاحیت پیدا کردن خلط فاسد جهت دفع .
-
پیوند
فرهنگ فارسی معین
(پَ یا پِ وَ) (اِ.) 1 - پیوستگی ، اتصال . 2 - بستگی ، وصلت . 3 - خویشاوند، قوم . 4 - رشته هایی که ماهیچه ها را به یکدیگر متصل می کنند. 5 - وصل کردن شاخة درختی به درختی دیگر از همان نوع که میوه هایش نامرغوب است ، برای بهتر شدن میوه ها. 6 - ترکیب .
-
سماق
فرهنگ فارسی معین
(سُ) [ معر. ] (اِ.) گیاهی است از ردة دو لپه ای ها که به شکل درخت یا درختچه دیده می شود. دارای برگ های مرکب و گل های سفید خوشه ای است . میوه اش کوچک و ترش مزه است . گرده میوه اش جهت چاشنی غذا به کار می رود، سماک ، تتری ، تتم . ؛ ~مکیدن (عا.) وقت را ...
-
اراک
فرهنگ فارسی معین
( اَ) ( اِ.) 1 - درختچه ای است از تیرة اراکی ها که فقط شامل یک گونه است . برگ هایش متقابل و کمی گوشتالو است ، گل هایش سفیدرنگ و کوچک و به شکل خوشه که در انتهای شاخه ها قرار می گیرند، می باشد. میوه اش هسته و زردرنگ است و آن را کباث نامند و در صورتی ک...
-
آب لمبو
فرهنگ فارسی معین
(لَ) (ص مر.) (عا.) = آب لنبو: 1 - میوه ای که در اثر فشردن آبش را از دانه جدا کرده باشند، مانند انار. 2 - هرچیز له شده .
-
باغ
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] ( اِ.) زمینی که دور آن را دیوار کشیده و در آن میوه یا گل کاشته شده است ، بوستان . ؛ توی ~ نبودن کنایه از: 1 - متوجه اصل مطلب نبودن . 2 - پخته نبودن .
-
پسته
فرهنگ فارسی معین
(پِ تِ) (اِ.) درختی است از تیرة سماقی ها که دستة مخصوصی را تشکیل می دهد. میوه اش دانه ای است ، دارای پوست سخت ، مغز آن سبزرنگ و لذید و مقوی و روغن دار است .
-
پارانشیم
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] (اِ.) 1 - بخش فعال اعضای غده ای . 2 - نسج سلولی نرم و اسفنجی که در برگ ها، ساقه های جوان و میوه ها فواصل قسمت های الیافی را پر می کند، بافت اسفنجی .