کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هزینه 1 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
مخارج
فرهنگ فارسی معین
(مَ رِ) [ ع . ] (اِ.) جِ مخرج . هزینه ، هزینة زندگی .
-
برج
فرهنگ فارسی معین
(بَ) ( اِ.) کنایه از: هزینه های بی مورد و بی جا.
-
پیاده شدن
فرهنگ فارسی معین
( ~. شُ دَ)(مص ل .)1 - عزل کردن . 2 - (عا.) هزینة سنگین را متحمل شدن ، پیشامد هزینه بَر.
-
انفاق
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] (مص م .) نفقه دادن ، هزینه کردن .
-
خرجی
فرهنگ فارسی معین
(خَ) [ ع - فا. ] (اِمر.) هزینه ، هزینة زندگی . ؛ خاصه ~ ول خرجی تبعیض آمیز، بذل و ب خشش اسراف آمیز و معمولاً غیرعادلانه .
-
منفاق
فرهنگ فارسی معین
(مِ) [ ع . ] (ص .) مرد پر هزینه ، مردی که نفقه خوار زیاد دارد.
-
هشت
فرهنگ فارسی معین
(هَ) [ په . ] (اِ.) عدد اصلی بین هفت و نه (8). ؛ ~ کسی گرو نه بودن کنایه از: درآمد کم و هزینة زیاد داشتن .
-
نفقه
فرهنگ فارسی معین
(نَ فَ قِ) [ ع . نفقة ] (اِ.) 1 - هزینة زندگی زن و فرزند. ج . نفقات . 2 - آنچه انفاق کنند.
-
فرانشیز
فرهنگ فارسی معین
(فِ) [ انگ . ] (اِ.) میزان (درصد) معافیت شخص بیمه شده از پرداخت هزینه خدمات بیمه .
-
بودجه
فرهنگ فارسی معین
(جِ) [ فر. ] ( اِ.) مجموع درآمدها و هزینه های یک کشور، وزارتخانه ، اداره ، خانواده و یک فرد.
-
خرج
فرهنگ فارسی معین
(خَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - هزینه . 2 - حق کار و زحمت . 3 - نفقه . 4 - مادة منفجره برای پرتاب گلوله و مانند آن .
-
پروفرم
فرهنگ فارسی معین
(رُ فُ) [ فر. ] (اِ.) ~برگ پیش فروشی که در آن قیمت کالا و هزینة حمل قید شود و مدت اعتبار معینی داشته باشد، پیش برگ . (فره ).
-
مادرخرج
فرهنگ فارسی معین
( ~. خَ) (اِ.) کسی که عهده دار هزینه های همگانی یک گروه است و مبلغ آن را در پایان روز یا مراسم میان افراد سرشکن و از آنان دریافت می کند.
-
شارژ
فرهنگ فارسی معین
(رْ) [ فر. ] 1 - (اِ.) بار، حمل . 2 - مقدار برق لازم برای باتری . 3 - هزینه ای که ساکنان یک مجتمع مسکونی برای خدمات و نگه داری از مجتمع می پردازند، هزینة سرانة خدمات (فره ).4 - (ص .) پر، اشباع . 5 - در فارسی به معنای شاد، سرحال .
-
آب خوردن
فرهنگ فارسی معین
(خُ دَ)(مص ل .)1 - آب نوشیدن ، آشامیدن آب . 2 - (کن .) سرچشمه گرفتن ، ناشی شدن . 3 - هزینه برداشتن ، خرج برداشتن .