کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هزار و یک اسم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
هزار و یک اسم
فرهنگ فارسی معین
(هِ رُ اِ) [ ع - فا. ] (اِمر.) مجموعة 1001 نام خدای ، اسما الهی .
-
واژههای مشابه
-
هزار آوا
فرهنگ فارسی معین
(هَ) (اِمر.) بلبل .
-
هزار میخ
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِمر.) کنایه از: 1 - خرقة درویشان که بخیة بسیاری بر آن زده باشند. 2 - آسمان پر ستاره .
-
جستوجو در متن
-
توشیح
فرهنگ فارسی معین
(تُ) [ ع . ] (مص م .) 1 - آراستن ، زینت دادن . 2 - نوشته ای را به مهر و امضای خود آراستن . 3 - گفتن شعری که وقتی حروف اول هر بیت یا مصراع را جمع و ترکیب کنند اسم شخص یا اسم چیزی به دست آید.
-
اسم
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] ( اِ.) 1 - کلمه ای که به وسیلة آن چیزی یا کسی را می خوانند، نام . 2 - عنوان . 3 - شهرت ، آوازه . 4 - در دستور زبان فارسی قسمی از اقسام کلمه که بدان مردم یا جانور یا چیزی را نامند و معین کنند: مرد، زن ، خانه ، میز، کوه و دشت . ضح - د...
-
سرسلسله
فرهنگ فارسی معین
( ~. س س لِ) (ص مر.) [ فا - ع . ] بانی و مؤسس یک سلسله یا یک طایفه ، رییس و پیشوا و بزرگتر یک فرقة مذهبی .
-
اجتماع
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - گرد هم آمدن ، جمع شدن . 2 - مقارنة ماه و آفتاب ، زمانی که ماه و آفتاب در یک برج و یک درجه و یک دقیقه جمع شوند.
-
شبانه روز
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِمر.) 1 - شب و روز، بیست و چهار ساعت ، یک شب و یک روز. 2 - همیشه ، علی الاتصال .
-
نیم پول
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) واحد وجه و مسکوکی در ایران (عهد قاجاریه ) و آن نصف یک پول و دو برابر یک جندک بود.
-
داخلی
فرهنگ فارسی معین
(خِ) [ ع - فا. ] (ص نسب .) 1 - درونی ، اندرونی . 2 - مربوط به داخل یک کشور یا یک ناحیه یا یک مؤسسه و غیره .
-
یک رو
فرهنگ فارسی معین
(ی ) ( ~.) (ص مر.) 1 - صمیمی ، خالص . 2 - یک دست ، یک نواخت . 3 - آن که پشت و روی وی یکی باشد.
-
فال
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - قسمت های مساوی از یک چیز، مانند برش های یک اندازه از خربزه ، گردو و ... 2 - بخش کوچک از یک چیز.
-
اسکوتر
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ انگ . ] (اِ.) روروک ، چرخ پایی ، وسیلة بازی بچه ها با دو چرخ کوچک و یک دستة بلند و یک کف مستطیل شکل که با یک پا روی آن تکیه می کنند.