کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هزار میخ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
هزار میخ
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِمر.) کنایه از: 1 - خرقة درویشان که بخیة بسیاری بر آن زده باشند. 2 - آسمان پر ستاره .
-
واژههای مشابه
-
هزار آوا
فرهنگ فارسی معین
(هَ) (اِمر.) بلبل .
-
هزار و یک اسم
فرهنگ فارسی معین
(هِ رُ اِ) [ ع - فا. ] (اِمر.) مجموعة 1001 نام خدای ، اسما الهی .
-
جستوجو در متن
-
میخ
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) شاش ، بول .
-
گل میخ
فرهنگ فارسی معین
(گُ) (اِمر.) نوعی میخ که سرش پهن است .
-
میخ
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) میلة فلزی برای اتصال تکه های چوب یا نصب چیزی به دیوار.
-
میخ طویله
فرهنگ فارسی معین
(طَ لِ) (اِمر.) میخ بزرگ که در زمین فرو کنند برای بستن چهارپایان .
-
چهارمیخ
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِمر.) = چارمیخ : 1 - چهار عدد میخ که روی زمین یا دیوار به شکل مربع یا مستطیل بکوبند. 2 - نوعی شکنجه که چهاردست و پای کسی را به چهار میخ ببندند و شکنجه اش کنند.
-
اوتاد
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) [ ع . ] (اِ.) جِ وتد. 1 - میخ ها. 2 - بزرگان طریقت .
-
پونز
فرهنگ فارسی معین
(نِ) [ فر . ] (اِ.) میخ کوچک با سر مسطح و گرد.
-
میخی
فرهنگ فارسی معین
(ص نسب .) منسوب به میخ خرقة درویشان ، هزار میخی .
-
مسامیر
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِ.) جِ مسمار؛ میخ های آهنین .
-
مسمار
فرهنگ فارسی معین
(مِ) [ ع . ] (اِ.) میخ . ج . مسامیر.