کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هرچه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
هرچه
فرهنگ فارسی معین
(هَ چِ) = هرچ : (مبهم مرکب ) 1 - هر چیز. 2 - هر اندازه ، هر قدر. 3 - هر که (در ذوی العقول به کار رود). ؛ ~ نه بدتر (کن .) مقعد، ماتحت .
-
جستوجو در متن
-
سرآغاز
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِمر.) دیباچه ، مقدمه ، هرچه با آن چیزی شروع شود.
-
مفخر
فرهنگ فارسی معین
(مَ خَ) [ ع . ] (اِ.) هرچه بدان فخر کنند.
-
ترش
فرهنگ فارسی معین
(تُ) [ په . ] (ص .) یکی از مزه ها، هرچه که طعم سرکه لیموترش و ... داشته باشد، ضد شیرین .
-
اکتناز
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - گرد آمدن مال . 2 - پر شدن هرچه باشد.
-
باداباد
فرهنگ فارسی معین
(جملة دعاییه ) 1 - شدنی می شود، هر چه باید بشود می شود، علی الله (این ترکیب غالباً با «هرچه » استعمال می شود).
-
طباع
فرهنگ فارسی معین
(طَ بّ) [ ع . ] (ص .) 1 - سازنده (هرچه که باشد). 2 - شمشیرساز. 3 - کوزه گر. 4 - تیزهوش .
-
طلاء
فرهنگ فارسی معین
(طِ) [ ع . ] (اِ.) 1 - هرچه که آن را بر چیزی مالند. 2 - دارویی که بر عضوی مالند. 3 - قطران .
-
یخچال
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِمر.) 1 - محل نگاهداری یخ . 2 - وسیله ای که با نیروی برق کار می کند و هرچه را در آن بگذارند سرد نگاه می دارد.
-
غرم
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ ع . ] (اِ.) 1 - تاوان ، هرچه ادا کردنش لازم باشد. 2 - وام ، قرض .
-
علی الله
فرهنگ فارسی معین
( ~. لا) (ق مر.) گرفته شده از عربی به معنای 1 - پناه بر خدا، توکل به خدا. 2 - (عا.) هرچه باداباد.
-
عمیم
فرهنگ فارسی معین
(عَ مِ) [ ع . ] (ص .) 1 - تمام ، کامل . 2 - شامل همه . 3 - هرچه فراهم آید و بسیار گردد.
-
کحل
فرهنگ فارسی معین
(کُ) [ ع . ] (اِ.) 1 - سنگ سرمه . 2 - سرمة چشم . 3 - هرچه در چشم کشند برای شفای چشم .
-
گردون
فرهنگ فارسی معین
(گَ) [ په . ] 1 - (ص فا.) هرچه دور خود بگردد. 2 - (اِ.) ارابه . 3 - آسمان ، گنبد لاجوردی .