کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هدف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
هدف
فرهنگ فارسی معین
(هَ دَ) [ ع . ] (اِ.) نشانه ، غرض ، نشانة تیر. ج . اهداف .
-
جستوجو در متن
-
سیبل
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) [ فر. ] قطعه ای از تخته یا مقوا که برای تیراندازی هدف قرار دهند؛ نشانه ، هدف .
-
نشانه گیری
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (حامص .) هدف گیری برای تیراندازی .
-
اهداف
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) [ ع . ] (اِ.) جِ هدف .
-
تلوک
فرهنگ فارسی معین
(تَ لُ) (اِ.) نشانه ، هدف .
-
مرام
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِ.) هدف ، مقصود.
-
اغراض
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) [ ع . ] ( اِ.) جِ غرض ؛ خواست ها، هدف ها.
-
برجاس
فرهنگ فارسی معین
(بُ) [ ع . ] ( اِ.) هدف ، نشانة تیر. آماجگاه .
-
فراخ آهنگ
فرهنگ فارسی معین
( ~ . هَ) (ص مر.) دورپرواز، تیری که هدف های دور را بزند.
-
آب برداشتن
فرهنگ فارسی معین
(بَ تَ) (مص ل .) فرق داشتن هدف باطنی با اعمال ظاهری .
-
آماج
فرهنگ فارسی معین
( اِ.) 1 - تلی از خاک که نشانه تیر را بر روی آن قرار دهند. 2 - نشان ، نشانه ، هدف .
-
اصابت
فرهنگ فارسی معین
(اِ بَ) [ ع . اصابة ] (مص ل .) رسیدن ، رسیدن تیر به هدف .
-
تیررس
فرهنگ فارسی معین
(رَ) (اِ.) مقدار مسافتی که تیر بتواند به هدف برسد.
-
چشم خوردن
فرهنگ فارسی معین
( ~. خُ دَ) (مص ل .) چشم زخم خوردن ، هدف چشم بد شدن .