کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نیزه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نیزه
فرهنگ فارسی معین
(نِ زِ) (اِ.) چوبی دراز و سخت که بر سر آن آهن نوک تیز نصب می کردند.
-
واژههای مشابه
-
نیزه بندکن
فرهنگ فارسی معین
( ~. بَ کُ) (ص فا.) (عا.) = نیزه بندکننده : کسی که با پررویی از مردم چیز ستاند، تیغ زن .
-
نیزه گذار
فرهنگ فارسی معین
( ~. گُ) (ص فا.) پرتاب کنندة نیزه .
-
جستوجو در متن
-
رامح
فرهنگ فارسی معین
(مِ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - نیزه زن . 2 - نیزه دار.
-
بیغال
فرهنگ فارسی معین
( اِ.) نیزه ، رمح .
-
زوبین
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) نیزه کوچک .
-
شل
فرهنگ فارسی معین
(ش ) (اِ.) نیزة کوتاه .
-
برچه
فرهنگ فارسی معین
(بَ چَ) ( اِ.) نیزة کوچک .
-
پیغال
فرهنگ فارسی معین
(پِ) (اِ.) نیزة کوتاه ، پیکان .
-
رمح
فرهنگ فارسی معین
(رُ مْ) [ ع . ] (اِ.) نیزه .
-
رماح
فرهنگ فارسی معین
(رِ) [ ع . ] (اِ.) جِ رمح ؛ نیزه ها.
-
طراد
فرهنگ فارسی معین
(طِ) [ ع . ] (اِ.) نیزة کوتاه که با آن شکار کنند.
-
طعان
فرهنگ فارسی معین
(طَ) [ ع . ] (مص م .) نیزه زدن به یکدیگر.