کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نگین نگین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
کچه
فرهنگ فارسی معین
(کَ چِ) (اِ.) 1 - انگشتر بی نگین . 2 - چانه ، زنخ .
-
فوه
فرهنگ فارسی معین
(فَ وَ) (اِ.) ورق طلا و نقره و مانند آن که در زیر نگین گذارند تا به صفا و رنگ آن بیفزاید.
-
خواتم
فرهنگ فارسی معین
(خَ تِ) [ ع . ] (اِ.) جِ خاتمه . 1 - پایان ها، انجام ها. 2 - مهرها، نگین ها. 3 - انگشتری ها.
-
حکاک
فرهنگ فارسی معین
(حَ کّ) [ ع . ] (ص فا.) کسی که شکل یا نوشته ای را بر فلز یا نگین انگشتری حک کند.
-
منقش
فرهنگ فارسی معین
(مُ نَ قِّ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - نقش کننده . 2 - کنده کاری کننده (بر نگین و جز آن ).
-
انگشتر (ی )
فرهنگ فارسی معین
(اَ گُ تَ) (اِ.) حلقه ای (معمولاً) فلزی و گاه دارای نگین که برای زینت در انگشت می کنند. ؛~ پا (کن .) چیزی بی مصرف .
-
آبکار
فرهنگ فارسی معین
(ص مر.)1 - سقا. 2 - شرابخوار.3 - ساقی . 4 - باده فروش . 5 - نگین ساز. 6 - آبیاری مزرعه . 7 - کسی که فلزات را آب می دهد.
-
خاتم
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (اِ.)1 - انگشتری . 2 - مهر، نگین . ج . خواتم . 3 - آخری ، آخرین . 4 - اشیایی مثل قاب عکس ، جای قلم و مانند آن که بر روی آن با عاج ، استخوان ، فلز و چوب زینت کاری و نقش و نگار شده باشد.
-
نشان
فرهنگ فارسی معین
(نِ) (اِ.) 1 - علامت ، نشانه 2 - مُهر و نگین . 3 - هدف و نشانه برای تیراندازی . 4 - علم ، پرچم . 5 - قطعه ای ساخته شده از طلا یا نقره که به افراد برجسته و نمونه برای قدردانی و بزرگداشت اهداء می شود.
-
مهر
فرهنگ فارسی معین
(مُ) (اِ.) 1 - آلتی از جنس فلز یا لاستیک که روی آن اسم شخص یا بنگاهی را نقش می کنند و از آن به جای امضاء در پای نامه ها و قراردادها استفاده می کنند. ؛ ~و موم کردن الف - بستن چیزی از طریق موم چسباندن به در آن و بعد مهر زدن به موم به طوری که به جز فرد...