کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نگهبان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نگهبان
فرهنگ فارسی معین
(نِ گَ) (اِ.) نک . نگاهبان .
-
جستوجو در متن
-
ناطور
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] (اِ.) 1 - باغبان ، نگهبان کشتزار. 2 - نگهبان .
-
دربان
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (اِمر.) نگهبان .
-
زندانبان
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص مر.) نگهبان زندان .
-
ساربان
فرهنگ فارسی معین
(ص .) نگهبان شتر، شتربان .
-
یتاقی
فرهنگ فارسی معین
(یَ) (ص .) پاسبان ، نگهبان .
-
مرزبان
فرهنگ فارسی معین
(مَ) (اِمر.) نگهبان مرز.
-
بواب
فرهنگ فارسی معین
(بَ وّ) [ ع . ] (ص .) دربان ، نگهبان .
-
خفیر
فرهنگ فارسی معین
(خَ) [ ع . ] (ص .) نگهبان ، حامی .
-
بپا
فرهنگ فارسی معین
(بِ) (ص مر.) (عا.) مراقب ، نگهبان .
-
پاد
فرهنگ فارسی معین
پسوندی که معنای دارنده و نگهبان را می رساند مانند: آذرپاد.
-
پاسدار
فرهنگ فارسی معین
(اِفا.) نگهبان ، مراقب ، نگه داری کننده .
-
پیلبان
فرهنگ فارسی معین
(ص مر.) = فیلبان : آن که از پیل مراقبت کند، نگهبان فیل .
-
چوپان
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) نگهبان گلة گوسفند و گاو؛ شبان .