کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نگاه داشتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نگاه داشتن
فرهنگ فارسی معین
( ~. تَ) (مص م .) 1 - نگه داری کردن . 2 - متوقف ساختن .
-
واژههای مشابه
-
نگاه داری
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (حامص .) 1 - محافظت ، حراست . 2 - مواظبت ، توجه دقیق .
-
جستوجو در متن
-
تحامی
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص ل .) پرهیز کردن ، خود را نگاه داشتن .
-
حفاظت
فرهنگ فارسی معین
(حِ ظَ) [ ع . حفاظة ] (مص م .) نگاه داشتن .
-
حقن
فرهنگ فارسی معین
(حَ) [ ع . ] (مص م .) بازداشتن ، نگاه - داشتن .
-
حفاظ
فرهنگ فارسی معین
(حِ) [ ع . ] 1 - (مص م .) نگاه داشتن ، نگاه داری کردن . 2 - (اِ.) ستر، پرده .
-
امتساک
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - چنگ زدن . 2 - نگاه داشتن .
-
بر
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) = بیر. ویر: 1 - حفظ . 2 - به خاطر نگاه داشتن .
-
توفر
فرهنگ فارسی معین
(تَ وَ فُّ) [ ع . ] (مص ل .) احترام گذاشتن ، حرمت نگاه داشتن .
-
داشتن
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ په . ] (مص م .) 1 - دارا بودن . 2 - نگاه داشتن . 3 - به شمار آوردن ، گرفتن . 4 - پنداشتن . 5 - طول کشیدن . 6 - مشغول بودن . 7 - وادار کردن .
-
ضبط
فرهنگ فارسی معین
(ضَ) [ ع . ] 1 - (مص م .) حفظ کردن ، نگاه داشتن . 2 - گرفتن ، در تصرف آوردن . 3 - (اِمص .) نگاه داری ، حفظ .
-
لنگر
فرهنگ فارسی معین
(لَ گَ) [ یو. ] (اِ.) آهن زنجیرداری که برای نگاه داشتن کشتی به کار می رود.
-
پالتو
فرهنگ فارسی معین
(تُ) [ فر. ] ( اِ.) لباسی ضخیم که مردم برای گرم نگاه داشتن بدن روی لباس های دیگر می پوشند.