کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نِعْمَتَ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
نعمت
فرهنگ فارسی معین
(نِ مَ) [ ع . نعمة ] (اِ.) 1 - احسان ، نیکی . 2 - مال ، روزی . ج . نعم . نعمات .
-
ولی نعمت
فرهنگ فارسی معین
(وَ. نِ مَ) [ ع . ] (ص مر.) آن که بر کسی حق نعمت دارد.
-
واژههای همآوا
-
نعمت
فرهنگ فارسی معین
(نِ مَ) [ ع . نعمة ] (اِ.) 1 - احسان ، نیکی . 2 - مال ، روزی . ج . نعم . نعمات .
-
جستوجو در متن
-
نعم
فرهنگ فارسی معین
(نِ عَ) [ ع . ] (اِ.) جِ نعمت ؛ نعمت ها.
-
فراخ زیست
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (ص مر.) آن که در نعمت و راحتی زندگی کند.
-
آخورچرب
فرهنگ فارسی معین
( ~. چَ) (ص مر.) کسی که در رفاه و نعمت باشد، بسیاری مال .
-
پلاو
فرهنگ فارسی معین
(پَ) (اِ.) = پلا: 1 - پلو. 2 - نعمت .
-
رخاء
فرهنگ فارسی معین
(رَ) [ ع . ] (اِمص .) فراوانی نعمت ، فراخ شدن زندگانی .
-
ممنون
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِمف .) نعمت داده شده ، منت نهاده شده .
-
منان
فرهنگ فارسی معین
(مَ نّ) [ ع . ] (ص .) بسیار نعمت دهنده .
-
نعماء
فرهنگ فارسی معین
(نَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - نعمت . 2 - شادمانی .
-
نعمات
فرهنگ فارسی معین
(نِ عَ) [ ع . ] (اِ.) جِ نعمت .
-
اسباغ
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] (مص م .)1 - تمام کردن نعمت بر کسی . 2 - زره فراخ پوشیدن .