کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نُهگوی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
نه
فرهنگ فارسی معین
(نِ) (اِ.) شهر، آبادی .
-
نه
فرهنگ فارسی معین
(نَ) [ په . ] (حر.) حرف نفی . مق بلی .
-
گوی
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - جسمی که فاصلة همة نقطه های سطح آن تا مرکزش برابر است ، کره . 2 - توپی که از یک ماده سخت و تو پر است و در برخی از بازی ها به کار می رود.
-
ده نه
فرهنگ فارسی معین
(دَ نُ) (اِ.) 1 - زیور و آرایش زنان . 2 - نقصان ، کاهش . 3 - هر دو چیز که در کیفیت و کمیت به یکدیگر نزدیک باشد. 4 - عدد نود (90 = 9 * 10). تسعین .
-
نه حواس
فرهنگ فارسی معین
(نُ. حَ) [ فا - ع . ] (اِمر.) پنج حواس ظاهر و چهار حواس باطن (به استثنای حس مشترک .)
-
بذله گوی
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ فا. ] (اِفا.)آدم شوخ ، خوش - محضر.
-
هفت گوی
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِمر.) هفت آسمان .
-
گوی بردن
فرهنگ فارسی معین
(بُ دَ) (مص ل .) پیش افتادن .
-
نه و نو کردن
فرهنگ فارسی معین
(نَ هُ. کَ دَ) (مص ل .) (عا.) مخالفت کردن ، بهانه آوردن برای انجام ندادن کاری .
-
گوی در افکندن
فرهنگ فارسی معین
(دَ. اَ کَ دَ) (مص ل .) به مبارزه طلبیدن .
-
جستوجو در متن
-
حق گو
فرهنگ فارسی معین
(ی ) (حَ) [ ع - فا. ] (ص فا.)1- حقیقت - گوی ، راست گوی . 2 - مرغ حق ، مرغ شباویز.
-
اخترگوی
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ. ص .) منجم ، فال گوی .
-
ژاژخا
فرهنگ فارسی معین
(ی ) (ص فا.) بیهوده گوی .
-
لوده
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (عا.) خوش طبع ، بذله گوی .