کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نُصُبٍ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
نصب
فرهنگ فارسی معین
(نَ) [ ع . ] 1 - (مص م .) قرار دادن ، جا کردن . 2 - گماشتن . 3 - (اِ.) علامتی از اِعراب که حرف آخر کلمه صدای فتحه می دهد.
-
نصب
فرهنگ فارسی معین
(نُ) [ ع . ] (اِ.) 1 - بلا، سختی . 2 - خستگی ، فرسودگی .
-
نصب العین
فرهنگ فارسی معین
(نَ بُ عَ) [ ع . ] (اِمر.)مقابل چشم ، پیش چشم .
-
واژههای همآوا
-
نسب
فرهنگ فارسی معین
(نَ سَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - نژاد، خاندان . 2 - خویشاوندی ، قرابت . ج . انساب .
-
نصب
فرهنگ فارسی معین
(نَ) [ ع . ] 1 - (مص م .) قرار دادن ، جا کردن . 2 - گماشتن . 3 - (اِ.) علامتی از اِعراب که حرف آخر کلمه صدای فتحه می دهد.
-
نصب
فرهنگ فارسی معین
(نُ) [ ع . ] (اِ.) 1 - بلا، سختی . 2 - خستگی ، فرسودگی .
-
جستوجو در متن
-
تجیر
فرهنگ فارسی معین
(تَ) (اِ.) حصیر نیی که دور محوطه نصب کنند.
-
جامخانه
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) آیینه خانه ، اطاقی که به دیوارهای آن آیینه نصب کرده باشند.
-
داهول
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) مترسکی که در مزارع برای شکار کردن یا رماندن حیوانات نصب می کنند.
-
زفرین
فرهنگ فارسی معین
(زُ فْ) (اِ.) حلقه ای که بر چهارچوب در نصب کنند؛ زلفین .
-
منتصب
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ صَ) [ ع . ] (اِمف .) نصب شده ، برقرار شده .
-
انصاب
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) [ ع . ] (اِ.) جِ نُصُب ، مجسمه هایی که اعراب پیش از اسلام آن ها را پرستش می کردند.
-
افچه
فرهنگ فارسی معین
(اَ چِ) (اِ.) مترسک که برای ترساندن جانوران وحشی در کشتزارها نصب کنند.