کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نوکنیشدار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
نیش دار
فرهنگ فارسی معین
(ص فا.) 1 - آن که نیش دارد. 2 - دارای نوک تیز. 3 - اهانت آمیز.
-
نیش
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - هرچیز نوک تیز. 2 - عضوی که حشرات گزنده با آن می گزند. 3 - (عا.) دهان .
-
نوک
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - سر هر چیزی . 2 - منقار مرغ .
-
نیش زدن
فرهنگ فارسی معین
(زَ دَ) (مص ل .) 1 - گزیدن . 2 - کنایه از: زخم زبان زدن ، طعنه زدن .
-
نیش غولی
فرهنگ فارسی معین
(ص نسب .) 1 - منسبوب به نیش (ناب ) غول . 2 - خرافی ، خرافاتی . ؛ایراد ~ایراد نامربوط ، اعتراض بیهوده .
-
دار
فرهنگ فارسی معین
و دسته (رُ دَ تِ) (اِمر.) (عا.) 1 - دسته ، گروه . 2 - اطرافیان شخص ، طرفداران .
-
دار
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] (اِ.) جایی که در آن سکونت کنند، سرای ، خانه .
-
دار
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - چوبی که مجرمانِ محکوم به مرگ را از آن حلق آویز می کنند. 2 - درختی که میوه نمی دهد.
-
دار
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (ص فا.) 1 - در ترکیب گاه به معنی «دارنده » آید: آب دار، پول دار. 2 - در ترکیب به معنی «نگاهدارنده » آید: خزانه دار، راه دار.
-
آیینه دار
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص مر.) 1 - کسی که آیینه را در پیش عروس یا هر کس دیگر نگه دارد تا خود را در آن ببیند. 2 - سلمانی ، آرایشگر.
-
استخوان دار
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص .) کنایه از: آدم اصیل و خانواده دار.
-
پری دار
فرهنگ فارسی معین
( ~.)(ص فا.) 1 - جن زده . 2 - دختری که واسطة بین پری افسا و جن قرار می گیرید.
-
پایه دار
فرهنگ فارسی معین
( ~.)(ص فا.)1 - بلندمرتبه ،صاحب - منصب .
-
پرده دار
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ. ص .) دربان ، حاجب ، کسی که در قدیم در دربار پادشاهان مسئول بار دادن بود.
-
پول دار
فرهنگ فارسی معین
(ص مر.) ثروتمند، غنی ، توانگر.