کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نوشت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نوشت
فرهنگ فارسی معین
(نِ وِ) (اِمص .) عمل نوشتن ، نوردیدن ، پیچیدن .
-
واژههای مشابه
-
نوشت افزار
فرهنگ فارسی معین
( ~. اَ) (اِمر.) لوازم نوشتن از کاغذ و قلم و مداد و غیره ، لوازم التحریر.
-
جستوجو در متن
-
اتوبیوگرافی
فرهنگ فارسی معین
(اُ تُ گِ) [ فر. ] (اِ.) شرح حالی که خود شخص بنویسد، زندگینامة خود - نوشت ، سرگذشت خود، شرح حال خود (فره ) .
-
دست خط
فرهنگ فارسی معین
( ~. خَ) [ فا - ع . ] (اِمر.) نامه یا نوشته ای که کسی با دست خط نوشته باشد. دست نوشت نیز گویند.
-
صاحب برید
فرهنگ فارسی معین
( ~ . بَ) [ ع - فا. ] (اِمر.)فرستندة پیک و قاصد. کسی که وقایع هر جایی را که در آن بوده می نوشت و برای پادشاه می فرستاد.
-
کارپردازی
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (حامص .) 1 - مباشرت . 2 - بخشی از اداره که وظیفة آن فراهم کردن کار یا نوشت افزار آن اداره است .
-
موصل
فرهنگ فارسی معین
(مُ وَ صَّ) [ ع . ] (اِمف .) 1 - پیوند کرده شده ، وصل شده . 2 - آن است که همة حروف یک مصراع یا یک بیت را بتوان به هم متصل کرد و سر هم نوشت ، متصل الحروف . مق . مقطع .
-
وایت برد
فرهنگ فارسی معین
(بُ) [ انگ . ] (اِمر.) اسبابی به صورت صفحه ای سفید(از جنس پلاستیک ،پشم شیشه و مانند آن ) که می توان روی آن با ماژیک مخصوص آن مطلبی را نوشت که به راحتی قابل پاک کردن می باشد.
-
بهایی
فرهنگ فارسی معین
(بَ) [ ع - فا. ] (ص نسب .) 1 - منسوب به بهاء. 2 - پیرو آیین بهاء، پیروان میرزا حسینعلی نوری ، معروف به بهاءالله که بعد از باب کار وی را دنبال کرد و کتب و رسالات بسیاری نوشت که مهمترین آنها کتاب ارض اقدس است .