کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نوبت 1 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
داو
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) نوبت ، نوبت بازی یا تیراندازی .
-
پسا
فرهنگ فارسی معین
(پَ) (ق .) وقت ، نوبت .
-
واره
فرهنگ فارسی معین
(ر ) (اِ.) نوبت ، مرتبه .
-
نوبتی
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع - فا. ] 1 - (ص نسب .)نقاره چی . 2 - پاسبان . 3 - خیمه ، بارگاه . 4 - (عا.) از روی نوبت ، به نوبت .
-
شیفت
فرهنگ فارسی معین
[ انگ . ] (اِ.) نوبت های زمانی معین برای کار در طول شبانه روز، نوبت . (فره ).
-
آسیاب
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (اِمر.) آسی که با نیروی آب کار می کند. ؛ ~به نوبت کنایه از لزوم رعایت کردن نوبت .
-
گزک
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِ.) 1 - نوبت ، دفعه ، کرت . 2 - نوبت آب در زراعت (معمولاً در 8 یا 16 روز).
-
پست دادن
فرهنگ فارسی معین
( ~. دَ) [ فر - فا. ] (مص ل .) کشیک دادن به نوبت .
-
تناوب
فرهنگ فارسی معین
(تَ وُ) [ ع . ] (مص ل .) به نوبت کاری را انجام دادن .
-
دفعه
فرهنگ فارسی معین
(دَ عِ) [ ع . دفعة ] (ق .) بار، نوبت ، مرحله .
-
نیابه
فرهنگ فارسی معین
(بِ یا بَ) [ ع . نیابة ] (اِ.) نوبت ، بار.
-
شور واشور
فرهنگ فارسی معین
(اِمص .) از دو دست لباس به نوبت یکی را شستن و یکی را پوشیدن .
-
متناوب
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ وِ) [ ع . ] (اِفا.) یکی پس از دیگری ، آنچه به نوبت بیاید.
-
پاس
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (اِ.) 1 - نگهبانی ، حراست . 2 - رعایت ، احترام . 3 - یک نوبت از چهار نوبت شب . 4 - نگاهداشت ، حق شناسی . 5 - عمل حواله دادن کسی به جایی یا کس دیگری . ؛~ خاطر کسی را داشتن رعایت حال وی را کردن .
-
پستا
فرهنگ فارسی معین
(پَ) (اِ.) 1 - اندوخته ، ذخیره . 2 - نوبت ، دفعه .