کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نوبت دادن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
پنج نوبت
فرهنگ فارسی معین
(پَ. نُ بَ) [ فا - ع . ] (اِمر.) 1 - پنج بار نواختن کوس یا دهل و نقاره در مدت شبانه روز بر در سرای سلاطین . 2 - پنج وقت نماز.
-
نوبت خانه
فرهنگ فارسی معین
( ~. نِ) (اِمر.) نقاره خانه .
-
پنج نوبت زدن
فرهنگ فارسی معین
( ~. زَ دَ) [ فا - ع . ] (مص ل .) اظهار جاه و سلطنت کردن .
-
جستوجو در متن
-
پست دادن
فرهنگ فارسی معین
( ~. دَ) [ فر - فا. ] (مص ل .) کشیک دادن به نوبت .
-
تناوب
فرهنگ فارسی معین
(تَ وُ) [ ع . ] (مص ل .) به نوبت کاری را انجام دادن .
-
فراص
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ ع . ] (مص م .) مفارصه ، به همدیگر نوبت آب دادن .
-
پاس
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (اِ.) 1 - نگهبانی ، حراست . 2 - رعایت ، احترام . 3 - یک نوبت از چهار نوبت شب . 4 - نگاهداشت ، حق شناسی . 5 - عمل حواله دادن کسی به جایی یا کس دیگری . ؛~ خاطر کسی را داشتن رعایت حال وی را کردن .
-
درس
فرهنگ فارسی معین
(دَ) [ ع . ] 1 - (اِمص .) دانش آموزی ، آموزش . 2 - (مص م .) آموختن ، تعلیم دادن . 3 - (اِ.) هر بخش از کتاب که در یک نوبت آموخته شود ج . دروس .
-
دست
فرهنگ فارسی معین
(دَ) [ په . ] (اِ.) 1 - عضوی از بدن انسان از شانه تا سر انگشتان . 2 - مسند. 3 - قاعده ، روش . 4 - واحدی برای شمارش اقلامی مانند: لباس ، فنجان . 5 - نوبت ، دفعه . 6 - توانایی ، قدرت . 7 - دسته ، جناح ، لشکر. ؛ ~ به بغل تعظیم کردن ، کرنش نمودن . ؛ ~...