کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نواحی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نواحی
فرهنگ فارسی معین
(نَ) [ ع . ] (اِ.) جِ ناحیه . 1 - کناره ها، کرانه ها. 2 - اطراف شهر و ده . 3 - حدود یک خط ، حوزه .
-
واژههای همآوا
-
نواهی
فرهنگ فارسی معین
(نَ) [ ع . ] (ص . اِ.) جِ ناهیه .
-
جستوجو در متن
-
بلاد
فرهنگ فارسی معین
(بِ) [ ع . ] ( اِ.) جِ بلدة . 1 - شهرها. 2 - نواحی .
-
سمو
فرهنگ فارسی معین
(سَ) (اِ.) گونه ای تره که خودرو است و در مزارع و نواحی کوهستانی می روید.
-
آله کلو
فرهنگ فارسی معین
(لِ یا لَ کُ) (اِمر.) حشره ای از راستة قاب بالان که در نواحی بحرالرومی فراوان است ؛ زراریح ، آلاکلنگ ، اللهکلنگ نیز گفته می شود.
-
اشک
فرهنگ فارسی معین
(اَ) (اِ.) درختچه ای از تیرة پروانه واران که اصل آن از سیبری است و در ایران در نواحی استپی و کوهستان های خشک اطراف کرج می روید.
-
اعمال
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) [ ع . ] ( اِ.)جِ عمل . 1 - کارها، کرده ها. 2 - شغل ها، پیشه ها. 3 - نواحی (حکومتی ).
-
جنوب
فرهنگ فارسی معین
(جُ) [ ع . ] (ص .اِ.) جِ جنب . 1 - پهلوها، کنارها. 2 - جهت ها و نواحی .
-
ناحیه
فرهنگ فارسی معین
(یَ یا یِ) [ ع . ناحیة ] (اِ.) 1 - جهت ، کرانه ، جانب . 2 - مملکت ، کشور. ج . نواحی .
-
سرو
فرهنگ فارسی معین
(سَ رْ) [ په . ] (اِ.) درختی است مخروطی شکل که در نواحی کوهستانی شمالی ایران می روید. سرو آزاد، سرو سهی ، سرو ناز و زادسرو هم گفته اند.
-
سله
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ معر. ] (اِ.) گیاهی است علفی از تیرة صلیبیان که چهار گونه از آن تاکنون شناخته شده و در نواحی جنوبی اروپا و شمال آفریقا و جنوب غربی آسیا پراکنده اند؛ زله .
-
لاله عباسی
فرهنگ فارسی معین
( ~ . عَ)(اِمر.)تیره ای از گیاهان ویژه نواحی گرمسیری درختی ، علفی و بوته ای ؛ با گل های زیبای معطر قیفی شکل به رنگ های سرخ و زرد و سفید.
-
پیش قبض
فرهنگ فارسی معین
(قَ) [ فا - ع . ] (اِمر.) 1 - نوعی از اسلحه . 2 - فنی است از کشتی و آن عبارت است از دست بر دست حریف گذاشتن و به انواع مختلف زور زدن . 3 - محلی است از قسمت جلو کمر و نواحی مجاور که طرف با دست آن را تواند گرفت .