کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نه گوش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
ده نه
فرهنگ فارسی معین
(دَ نُ) (اِ.) 1 - زیور و آرایش زنان . 2 - نقصان ، کاهش . 3 - هر دو چیز که در کیفیت و کمیت به یکدیگر نزدیک باشد. 4 - عدد نود (90 = 9 * 10). تسعین .
-
نه حواس
فرهنگ فارسی معین
(نُ. حَ) [ فا - ع . ] (اِمر.) پنج حواس ظاهر و چهار حواس باطن (به استثنای حس مشترک .)
-
نه و نو کردن
فرهنگ فارسی معین
(نَ هُ. کَ دَ) (مص ل .) (عا.) مخالفت کردن ، بهانه آوردن برای انجام ندادن کاری .
-
جستوجو در متن
-
گلیم گوش
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِمر.) موجودی متوهم به شکل آدمی با گوش های بزرگ به حدی که یک گوش را بستر و دیگری را لحاف می کرده اند؛ گوش بستر.
-
بناگوش
فرهنگ فارسی معین
( بُ ) ( اِ.)1 - نرمة گوش . 2 - پس گوش .
-
صماخ
فرهنگ فارسی معین
(ص ) [ ع . ] (اِ.) پردة گوش ، سوراخ گوش .
-
نیوشیدن
فرهنگ فارسی معین
(نِ دَ) (اِمص .) گوش فرا دادن ، گوش کردن .
-
گوشدار
فرهنگ فارسی معین
(ص فا.) = گوش دارنده : 1 - دارای گوش ، دارندة گوش ، دارای آلت شنوایی . 2 - شنونده ، سامع . 3 - آن که استراق سمع کند. 4 - متوجه ، مراقب . 5 - محافظت کننده ، نگهبان ، حامی ، حمایت کننده .
-
غوش
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) = گوش : 1 - گوش ، اذن . 2 - جایی از آلات موسیقی ذوات الاوتار که روده یا سیم بدان بندند.
-
گوش
فرهنگ فارسی معین
(گُ) (اِ.) در آیین زردشتی ، ایزد نگهبان چارپایان ؛ و نام روز چهاردهم از هر ماه خورشیدی .
-
گوش گرفتن
فرهنگ فارسی معین
(گِ رِ تَ)(مص م .)(عا.) 1 - گوش دادن ، توجه کردن . 2 - پند کسی را پذیرفتن .
-
آکنده گوش
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص مر.) اندرزناپذیر.
-
اذن
فرهنگ فارسی معین
(اُ ذُ) [ ع . ] (اِ.) گوش .
-
جوش
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) نک گوش .