کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نه چیز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
نه حواس
فرهنگ فارسی معین
(نُ. حَ) [ فا - ع . ] (اِمر.) پنج حواس ظاهر و چهار حواس باطن (به استثنای حس مشترک .)
-
نه و نو کردن
فرهنگ فارسی معین
(نَ هُ. کَ دَ) (مص ل .) (عا.) مخالفت کردن ، بهانه آوردن برای انجام ندادن کاری .
-
جستوجو در متن
-
به چیز داشتن
فرهنگ فارسی معین
(ب . تَ) (مص ل .) در شمار آن چیز آوردن .
-
کوبه
فرهنگ فارسی معین
(بِ) (اِ.) هر چیز که با آن چیز دیگر را کوبند.
-
چسبانیدن
فرهنگ فارسی معین
(چَ دَ) (مص م .) = چسباند: متصل کردن دو چیز به هم ، پیوستن دو چیز به یکدیگر.
-
دنباله دار
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص فا.) 1 - هر چیز که دنباله و بقیه داشته باشد. 2 - هر چیز که دارای دم باشد.
-
فال
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - قسمت های مساوی از یک چیز، مانند برش های یک اندازه از خربزه ، گردو و ... 2 - بخش کوچک از یک چیز.
-
مصر
فرهنگ فارسی معین
(مِ) [ ع . ] (اِ.) 1 - واقع شونده میان دو چیز، حد میان دو چیز. 2 - شهر. ج . امصار.
-
آمرغ
فرهنگ فارسی معین
(مُ) ( اِ.) چیز اندک .
-
زاق
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) بچة هر چیز.
-
اورژینال
فرهنگ فارسی معین
(اُ) [ فر. ] (ص .) 1 - هر چیز اصل یا اصیل که تکثیر یا مشابه سازی شود، نسخة اصلی . 2 - هر چیز بدیع و نو که سابقه نداشته باشد، اولین ، نخستین ، اصیل .
-
پشل
فرهنگ فارسی معین
(پَ پِا شَ یا ش ِ) (اِ.) دو چیز که بر یکدیگر زنند تا صدا کند، دو چیز است که با یکدیگر بگیرند و بکوبند.
-
حاجز
فرهنگ فارسی معین
(جِ) 1 - (اِفا.) جدا کنندة دو چیز، آنچه میان دو چیز واقع شود، مانع ، حایل . 2 - (اِ.) پردة میان اعضای سینه و اعضای شکم .
-
رم
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع . ] 1 - (اِ.) چیز، شی ء. 2 - چاره ، حیله . 3 - (مص م .) اصلاح کردن ، نیکو کردن چیز. 4 - گرفتن ستور چوب ها را به دهان و خوردن . 5 - (مص ل .) پوسیده شدن استخوان ، پوسیدن .